طرح های پژوهشی انجام شده درباره : ابعاد حقوقی پیمان استراتژیک ۲۰۱۲ و امنیتی ۲۰۱۴ افغانستان و ... |
بعد از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد، جای انگلیسها را در منطقه، آمریکا گرفت. آمریکاییها به هدف ضربه زدن به اتحاد شوروی که حوزه نفوذی در ایران و افغانستان داشت با توجه بیشتر به پاکستان موضع تدافعی گرفتند[۴۵۱].
روی کار آمدن دولت ببرک کارمل و ورود نیروهای شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ میلادی، دستاویزی شد که آمریکا کمک به مجاهدین افغان را در برابر افکار عمومی جهان توجیه کند. در سوم ژانویه ۱۹۷۹ میلادی کارتر[۴۵۲]، رئیسجمهور وقت آمریکا دستورالعملی را امضا نمود که طبق آن باید با مخالفان حکومت طرفدار شوروی در افغانستان، بهصورت مخفی کمک میشد. برای این کار همکاری سازمان اطلاعات پاکستان (ISI) برای آمریکا ضروری بود. پس از برکناری بوتو و به قدرت رسیدن جنرال ضیا الحق مناسبات سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و آمریکا گرمتر شد. هدف آمریکا از این همکاری جلوگیری از نفوذ شوروی در منطقه و نظارت بر هند بود[۴۵۳].
کشوری که آینده افغانستان عمیقاً با آن پیوند دارد پاکستان است. نیروهای قدرتمند پاکستان بهطور مداوم شورای کویته طالبان، شبکه حقانی و سایر ستیزه جویان را در افغانستان حمایت مینماید و همچنان در پی انحراف هر نوع گفتگوی صلح بدون حضور این کشور و لحاظ منافع راهبردی آن در افغانستان است. پاکستان بهطور همزمان کمکهای اقتصادی و نظامی نیروهای ایالاتمتحده را جهت جنگ با ستیزه جویان دریافت مینماید. با در نظر داشت یأس و ناامیدی در جنگ، بازیهای دوگانه پاکستان برای آمریکا غیرقابلقبول است. نقش مخرب پاکستان را در افغانستان باید در سابقه جنگ پاکستان با هند، جستجو کرد. اهداف عمده نظامیان پاکستان این است تا مطمئن شوند که بعد از خروج نیروهای بینالمللی و شکلگیری روند جدید، گروه های طرفدار پاکستان به قدرت برسند. نگرانی پاکستان رشد نفوذ هند در کابل و نگاه دوستانه آن به افغانستان جهت امنیت خویش در منطقه است. منافع این کشور در افغانستان محدود به تهدید هند نیست بلکه طیف گستردهای از مسائل را دربر میگیرد. فرا افکنی ناامنی از درون پاکستان به خارج از مرزهایش با در نظر داشت خاستگاه اصلی این شورشیان که در مرز میان افغانستان و پاکستان در ایالات سوبه سرحد پاکستان قرار دارند، منافع اقتصادی و دسترسی ساده و آسان به بازارهای این کشور بدون وجود هیچگونه رقیب، جلوگیری از تشدید جداییطلبی و خواست افغانستان مبنی بر حلوفصل مسئله دیوراند، از عمدهترین منافع راهبردی این کشور در افغانستان است[۴۵۴].
دیدگاه هند به افغانستان نیز از چشمانداز جنگ با پاکستان بوده است. ازلحاظ تاریخی هند با افغانستان، بدون در نظر گرفتن دوره طالبان که با هند به چشم دشمن مینگریست، روابط بسیار عالی دارد. هند دوباره نفوذ خویش را از ۲۰۰۱ میلادی به اینسو تقویت نموده که با مساعدت دو میلیارد دلار آمریکایی به کابل، تقریباً بزرگترین کمککننده منطقهای به افغانستان است. در اکتبر سال ۲۰۱۱، هند و افغانستان موافقتنامه همکاری راهبردی به امضا رساندهاند که این خود نقش هند را در تربیت نیروهای امنیت افغانستان بیشتر کرد، درعینحال موجب نگران پاکستان شد. بااینحال عقیده بر آن است که دهلی و کابل نیز همکاری مخفیانه جهت حمایت از ستیزه جویان بلوچ در پاکستان دارد. منافع عمده هند ایجاد تعادل در نفوذ دوباره پاکستان در افغانستان و جلوگیری از برگشت دوباره طالبان به قدرت است که باعث به وجود آمدن بهشتی برای ستیزه جویان جهادی خواهد شد. این ستیزه جویان که عموماً موردحمایت پاکستان بوده و در ارتباط نزدیک با سازمان اطلاعات این کشور قرار دارند، میتوانند بهعنوان ابزاری علیه هند استفاده شوند[۴۵۵].
رویکرد پاکستان بعد از حادثه کشته شدن بنلادن، مخالفت رودررو با ایالاتمتحده است. پاکستان خواهان خروج ایالاتمتحده میباشد تا افغانستان را به منطقه نفوذ خویش مبدل سازد و از آن به حیث تخته خیز به آسیای مرکزی و ضربه زدن به هند استفاده کند. بعد از سال ۲۰۰۱ میلادی که آمریکا جنگ علیه تروریسم را اعلام نمود، پاکستان نیز با آمریکا پیوست، عنوان متحد عمده منطقهای بیرون از ناتوی آمریکا، در مبارزه با تروریزم را گرفت. آمریکا نیز به حمایت مالی و نظامی خویش از پاکستان ادامه داد؛ اما حمایت ارتش پاکستان از طالبان نهتنها کاهش نیافته بلکه افزایشیافته است. شواهد زیادی از سوی حکومت افغانستان بر مداخلات مستقیم و غیرمستقیم این کشور در افغانستان بیانشده است. مخالفت پاکستان با اعمال مستقیم ایالاتمتحده (حملات هواپیماهای بدون سرنشین و کارمندان سیا) بهطور گسترده امکانات مبارزه با شورشگری را در پاکستان محدود کرده است. مشخصاً عملیات ارتش پاکستان هیچ تأثیری بر شورشیان در مناطق مرزی نداشته، اگر هم داشته، شورشیان در ماه های اخیر قویتر شدهاند[۴۵۶].
در پیمانهای استراتژیک و امنیتی باوجودی که آمریکا تعهد سپرده که از خاک افغانستان علیه هیچ کشوری عملیات نظامی را آغاز نخواهد کرد، اما استفاده از پهپادها بهمنظور سرکوب القاعده در مناطق قبایلی پاکستان، دقیق در نقطه مقابل این تعهد آمریکا قرار دارد. این پهپادها بهطور عموم از پایگاه های نظامی آمریکا در افغانستان پرواز نموده و اقدام به شلیک موشکی در خاک پاکستان مینماید. این کار ازنظر حقوقی تجاوز محسوب شده و مسئولیت بینالمللی برای افغانستان و آمریکا دارد. در صورت ادامه این عمل از سوی آمریکا، علاوه بر نقض تعهد با افغانستان، باعث تیرگی روابط میان افغانستان و پاکستان خواهد شد.
پاکستان و افغانستان ازنظر جغرافیایی دارای مرز طولانی مشترک بوده و ناگزیر از همکاری با یکدیگرند. در این میان وابستگی افغانستان به این کشور بیشتر است. با در نظر داشت اینکه افغانستان یک کشور محدود به خشکی است، ترانزیت کالا، واردات و صادرات اجناس، در افغانستان تا وقتیکه منبع بدیل برای آن یافت نگردد، وابسته به همکاری پاکستان است. تا حدی که ۷۰ درصد اکمالات نیروهای بینالملل مستقر در افغانستان نیز در طول سالهای گذشته از این مسیر صورت میگرفت. افغانستان و پاکستان دارای معاهدات و موافقتنامههای در بخش ترانزیت و تجارت، اعمار خط آهن میان افغانستان، پاکستان و ازبکستان، پایپ لا ین انتقال گاز ترکمنستان از افغانستان به پاکستان و غیره داشته و این کشور تا حال بیشتر از ۱۰۰ میلیون دلار آمریکایی برای بازسازی افغانستان کمک نموده است[۴۵۷].
با توجه به وابستگیهای زیاد افغانستان به پاکستان و با در نظر داشت اینکه خواسته های این کشور و اهدافش از عدم امضا پیمانهای استراتژیک و امنیتی افغانستان-آمریکا نامشروع است، اما دولت افغانستان برای حفظ منافعش که بدیلی هنوز برای آن ندارد، ناگزیر باید این نگرانی را در نظر میگرفت. مخالفت پاکستان و عدم جلب رضایت این کشور مشکلات حقوقی زیادی را بر روابط تجاری و اقتصادی هردو کشور برجا خواهد گذاشت. بر این مسئله دست بالای پاکستان، از آوردن مخالفان مسلح بر میز مذاکره با افغانستان، یا تشویق آنها در ناامن کردن افغانستان نیز باید افزود. در پیمان استراتژیک و امنیتی افغانستان – آمریکا بر حمایت از افغانستان در قبال تجاوز داخلی و خارجی تأکید شده، اما کاربرد واژگان بهصورت مبهم و غیر روشن است. اگر آمریکا بر دفاع از افغانستان در مقابل تجاوز خارجی مصمم باشد، این پیمانها نقش تعیینکنندهای در کاهش مداخلات پاکستان در افغانستان و حمایت آن از شورشیان دارد. درحالیکه آمریکا با توجه به اتحاد دیرینهاش با پاکستان، هرگز به چنین اقدامی دست نخواهد زد. عدم واکنش در مقابل تجاوز پاکستان در استانهای شرقی افغانستان و سکوت آمریکا بیانگر این است که آمریکا هیچگاه حاضر نیست که متحد قدیمی و نیرومند خود را با افغانستان تعویض نماید. استفاده از واژه های مبهم و مفاهیم گنگ بیانگر همین موضوع است تا آمریکا از رویاروی با پاکستان برای حمایت از افغانستان فرار نماید.
مبحث دوم: چین و روسیه و سایر کشورها
گفتار اول: جمهوری خلق چین
چین همسایه شمال شرقی افغانستان است که دارای ۷۵ کیلومتر مرز مشترک با افغانستان میباشد. این کشور با داشتن یکچهارم جمعیت جهان، دولت مرکزی مقتدر، صنعت و قدرت نظامی پیشرفته یک قدرت مطرح در جهان است. چین درگذشته نیز از امپراتوری قدرتمند و بزرگی برخوردار بود بعد از جنگ جهانی دوم به دلیل مشکلات داخلی قدرت چین رو به تحلیل رفت و قسمت از خاک این کشور توسط ژاپن اشغال شد. جنگ داخلی در این کشور میان ملیگراها به رهبری جیان کی شک و کمونیستها تحت حمایت شوری به رهبری مائو تا سال ۱۹۴۹ ادامه یافت. در این مدت خاک این کشور میدان رقابت این دو ابرقدرت شرق و غرب بود. در ۱۹۴۹ این غائله با پیروزی کمونیستها بر ملیگراهای تحت حمایت آمریکا پایان یافت و با تأسیس جمهوری خلق چین به رهبری مائو این کشور بزرگ استقلال کامل خود را به دست آورد. چین به یمن پیشرفتهای که بعد از ۱۹۴۹ به دست آورد، توانست قدرت نظامی مهمی فراهم کند که با آن بتواند در جهانی که جز زبان زور نمیفهمد، به خواستههایش دست یابد[۴۵۸].
این کشور عمیقاً درگیر توسعه اقتصادی در جنوب و آسیای مرکزی است. چین در منابع معدنی افغانستان به خصوص مس عینک، نفت و گاز شمال، مهمترین سرمایهگذاری را انجام داده است. بهصورت مؤثرتر، چین و پاکستان روابط نزدیک اقتصادی باهم دارند و بهعنوان شرکای تجاری میباشند و چین در زیرساختهای اقتصادی، توسعه، تجارت و خریدوفروش تسلیحات نظامی با پاکستان سهم بسزایی دارد. روابط چین و پاکستان یک سکوی پرتاب مهمی برای روابط چین با جهان اسلام و همچنین بهعنوان یک مانع در برابر رشد نفوذ هند و روسیه است. چین یکی از معدود کشورهایی بود که از پاکستان پس از حمله آمریکا بهمنظور کشتن اسامه بنلادن در اسلامآباد، حمایت کرد. نخستوزیر چین، ون جیابائو بهصراحت به پاکستان اطمینان داد که مهم نیست چه تحولات در جهان به وجود میآید، مهم این است که چین و پاکستان برای همیشه همسایگان، دوستان، همکاران خوب و برادران خوب خواهند بود. این کشور همچنان در حال برقراری تجارت و تمهیدات حملونقل در کشورهای آسیای مرکزی، به خصوص قزاقستان، تاجیکستان و ازبکستان باهدف توسعه صادرات کالاهای چینی و دسترسی به منابع طبیعی بیشتر است[۴۵۹]. سیاست چین در قبال افغانستان تابع پنج ملاحظه است که عبارتاند از:
ملاحظه روابطش با آمریکا که تمایل ندارد پای واشنگتن به منطقه باز شود.
جلوگیری از نفوذ هند در افغانستان که دشمن دیرینهاش بهحساب میآید.
بیم از گسترش بنیادگرایی طالبان به ایالات سینکیانگ.
روابطش با پاکستان و سیاست بیطرفانه در قبال بحران افغانستان
روابط این کشور با روسیه و ایران و حمایت از فرایند صلح در افغانستان
بنا به دلایل مذکور، سیاست چین در قبال بحران افغانستان یک سیاست غیرثابت و ناهمگون بوده است[۴۶۰]. بااینحال این کشور معاهدات و موافقتنامههای زیادی با افغانستان، درزمینههای تجارت، همکاریهای اقتصادی و فنی، پروژه آبیاری، پیلهوری، مرغداری، پرورش ماهی، استخراج معادن، چینیسازی، اعمار سیلو و تأسیس کارخانه تولید کاغذ، امضا نموده است. چین بهعنوان یک همسایه بزرگ و قابلاعتماد در تمویل و تکمیل بسیاری از پروژه ها در کشور افغانستان سهم داشته و بیش از ۱۳۹ میلیون دلار آمریکایی در بازسازی افغانستان کمک نموده است[۴۶۱].
روابط آمریکا با چین بعد از پیروزی کمونیستهای موردحمایت اتحاد جماهیر شوروی و تأسیس جمهوری خلق چین، حمایت نظامی آمریکا از ژاپن در برابر ادعاهای چین بر جزایر اختلافی این دو کشور در اقیانوس آرام، مخالفت آمریکا با واگذاری کرسی این کشور به حکومت جمهوری خلق چین در سازمان ملل متحد تا سال ۱۹۷۱ میلادی، روابط رو به گسترش آمریکا و همکاریاش در پروژه هستهای هند بهعنوان دشمن دیرینه چین، هرچند که در ظاهر عادی به نظر میرسد، اما در باطن بهشدت دچار سوءتفاهم بوده و در تضاد قرار دارند.
آمریکا روند رو به رشد چین را بهعنوان یک خطر برای سلطه تکمحور خودش در آینده دانسته و پیوسته تحرکات این کشور را زیر نظر دارد. چین باوجودی که منافع بزرگی اقتصادی خود را درگرو همکاری با آمریکا میداند اما حضور این کشور در افغانستان را یک خطر علیه منافع ملی خویش ارزیابی میکند. ایالات سینکیانک چین با داشتن ۳۰ میلیون نفوس، با گرایشهای اسلامی و جداییطلبانه، یک خطر بالقوه علیه امنیت ملی این کشور دانسته میشود. آمریکا بهسادگی میتواند از این نقطهضعف چین، از طریق افغانستان استفاده نموده و با گسترش تحرکات جداییطلبانه و بنیادگرایی در این کشور جلوی پیشرفت آن را در آینده بگیرد[۴۶۲].
به همین دلیل دولت چین هرچند در ظاهر مخالفت خود را با امضای پیمان استراتژیک و امنیتی افغانستان – آمریکا اعلام نکرد، ولی بدیهی است که این کشور این عمل را یک حرکت منفی علیه امنیت ملی خویش ارزیابی نماید. در پیمانهای استراتژیک و امنیتی تأکید شده که خاک افغانستان نقطه آغاز عملیات علیه هیچ کشوری نخواهد بود، آمریکا خواهان حضوری که تهدید علیه همسایگان افغانستان باشد نیست؛ اما این موضوع روشن نیست که حمایت آمریکا از گروه های جداییطلب شامل این موارد میشود یا خیر؟ عملکرد آمریکا نشان داده که همواره برای رسیدن به منافعش از نبردهای نیابتی سود جسته و آخرین راهحل را حمله نظامی مستقیم میداند. در بحران سوریه این موضوع بهصورت آشکارا مشخص شد. واضح است که در صورت حمایت از ایغورهای جداییطلب در ایالت سینکیانگ چین که هممرز با افغانستان است باعث میشود تا چین در قبال این عمل کرد آمریکا موضع گرفته و درصدد جبران شود.
امکانات که اتحاد این کشور با پاکستان در اختیارش میگذارد، بهسادگی میتواند که چالشهای متعدد برای افغانستان و آمریکا در خاک افغانستان به وجود بیاورند که کمترین آن تداوم ناامنی و مبارزات استخباراتی است. در صورت عدم همکاری چین روند صلح در افغانستان نیز بدون نتیجه بوده و نقش این کشور بهعنوان یک عامل فشار بر پاکستان اهمیت زیاد دارد.
با توجه به معاهدات و موافقتنامههای زیادی که میان افغانستان و چین در بخشهای مختلف است و روابط تجاری - اقتصادی گسترده این کشور با افغانستان، عدم لحاظ ملاحظات این کشور در امضای پیمانها، تأثیراتی حقوقی منفی بر روابط افغانستان با چین بهعنوان بزرگترین کشور سرمایهگذار خارجی در افغانستان، خواهد گذاشت. کمترین تأثیر آن کاهش سرمایهگذاری چین در افغانستان، نبرد نیابتی با آمریکا و ایجاد موانع سر راه تجارت افغانستان بهعنوان یک کشور واردکننده است.
گفتار دوم: روسیه و سایر کشورهای آسیای میانه
باوجود فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فدراسیون روسیه هنوز هم یک قدرت بزرگ نظامی به شمار میآید. در عمل این بزرگترین کشور بازمانده از اتحاد شوروی برای حفظ قدرت خود نیازمند همکاری گسترده با همتایان خود است. روسیه از آغاز تبدیل شوروی به ۱۵ جمهوری مستقل، در پی ایجاد ترتیبات و ساختارهایی در جهت همگرایی در میان جمهوریهای بازمانده از شوروی و تثبیت نقش برتر و حوزه نفوذش در این کشورها بوده است. پاسداری از مرزهای شوروی برای روسیه اهمیت زیاد دارد. از یکسو این کشور حوزه اتحاد شوروی را حوزه منافع حیاتی خود معرفی کرده و مرزهای آنها را مرزهای خود میداند. از سوی دیگر به دلیل نبود مرزهای رسمی میان روسیه و بسیاری از جمهوریها، تأمین مرزهای خارجی شوروی، همان تأمین امنیت روسیه است[۴۶۳].
روسیه که پیشازاین کشور قدرتمند بوده است، به دنبال آن است تا قدرت سابق خود را به دست آورده و جایگاه نفوذ و قدرت گذشته خود را احیا کند. بههرحال، روسیه دلایل متعددی استراتژیکی برای در نظر گرفتن آسیای مرکزی بهعنوان عاملی حیاتی برای منافع امنیتیاش دارد. تلاشهای تاریخی روسیه برای کنترل منطقه از این اعتقاد نشأتگرفته بود که این کنترل، منافع استراتژیک و اقتصادی بسیاری را به همراه دارد. مسکو این کنترل خود را در دوره های تزارها و شورویها حفظ کرد، دولتهای منطقه نیز بهعنوان منابعی مهم برای امپراتوریهای پیدرپی بودند. روسیه درعینحال رشد جنبشهای سیاسی اسلامی و رادیکال که به دنبال سرنگونی دولتهای سکولار آسیای مرکزی میباشند را تهدید برای خویش قلمداد میکند. روسیه با جمعیتی قابلتوجه از مسلمانان از این ترس دارد که جنبشهای اسلامی رادیکال در صورت موفقیت در آسیای مرکزی به دیگر دولتها سرایت کرده و با بهره گرفتن از چچن بهعنوان پایگاه، سبب ناآرامیهای بیشتر و حملات تروریستی در خاک روسیه گردند. علاوه بر آن این کشور منافع اقتصادی گسترده در این مناطق دارد[۴۶۴].
روسیه در ادامه سیاست آسیایی خود و طبق وصیتنامه پترکبیر، افغانستان را معبری برای رسیدن به آبهای گرم اقیانوس هند در نظر داشت. بعد از ورود فعال ایالاتمتحده آمریکا به صحنه جهانی، افغانستان باز اهمیت استراتژیکی مهمی برای دو ابرقدرت زمان جنگ سرد داشت. بعد از حمله شوروی به افغانستان، آمریکا بهمنظور عقیم ساختن سیاستهای رقیب به فعالیت کامل در افغانستان روی آورد. با شروع مخالفتهای داخلی علیه تجاوز ارتش شوروی پای آمریکا که نقش فعال و چشمگیری در منطقه نداشت به این سرزمین باز شد. توانست با همکاری پاکستان و حمایت از مجاهدین افغان ضربه سخت و جبرانناپذیری بر رقیب فرود آورد که با برنامهریزیهای حسابشده راه را برای حضور درازمدت خود در این سرزمین و جمهوریهای آسیای مرکزی هموار سازد[۴۶۵].
پس از حادثه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی آمریکا در حمله به افغانستان از کمکهای روسیه نیز سود برد. ازجمله مهمترین آنها ارائه کمکهای اطلاعاتی و امنیتی به واشنگتن بود[۴۶۶]. آنچه روسیه را به برخورد فعال کشاند، مسئله چچن بود. طی دهه ۹۰ میلادی، روسیه بهواسطه رفتار خود با مبارزان چچنی موردنقد ایالاتمتحده آمریکا قرار داشت. حمله نظامی آمریکا در افغانستان و حمایت روسیه از این موضوع باعث میشد تا مسئله آسیای مرکزی و اقدامات روسیه در آن کمتر به چشم آید. همچنان که چشمپوشی آمریکا از اقدامات روسیه در چچن نیز مهم بود. علاوه بر آن گزارشهای در مورد روابط میان مبارزان چچنی و طالبان و شبکه القاعده، داشتن آموزشگاه نظامی برای مبارزان چچنی، گسترش افراطگرایی در مناطق آسیای مرکزی در صورت پیروزی نهائی طالبان در افغانستان، نیز وجود داشت که روسیه را به حمایت جناح مخالف طالبان و آمریکا در مبارزه با طالبان و القاعده ترغیب نمود. به همین دلیل این کشور به ایجاد پایگاه های آمریکا در قزاقستان، ازبکستان و استفاده از پایگاه هوای تاجیکستان، واکنش نشان نداد. این نخستین بار بود که روسیه به آمریکا اجازه داد نیروهایش را وارد جمهوریهای آسیای مرکزی و حیات خلوت این کشور نماید[۴۶۷].
روسیه و افغانستان از زمان پتری دوم امپراتور تزار ۱۷۲۹ میلادی به اینسو، باهم معاهداتی را منعقد نموده است. البته روابط میان دو کشور بهموازات تحولات افغانستان و جهان دچار فراز و نشیبهای گردیده است. بعد از حادثه یازدهم سپتامبر این کشور دچار فراز و نشیبهای بوده است. بعد از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ و ۸ ثور ۱۳۵۸ که باعث روی کار آمدن رژیم کمونیستی در افغانستان شد این روابط به گونه چشمگیری ارتقا یافت. روسیه بیش از ۱۵۴ موسسه عمومی در بخشهای مختلف در افغانستان ساخت و کمکهای هنگفت نظامی را در این دوره به حکومت افغانستان کرد. همین روابط باعث شده تا این کشور به خود اجازه مداخله نظامی در افغانستان را بهمنظور حمایت از نظام کمونیستی را دهد. در حال حاضر نیز این کشور با افغانستان معاهدات و موافقتنامههای را درزمینهای همکارهای اقتصادی مانند استخراج نفت، گاز طبیعی، صنایع ترانسپورتی، امور ساختمانی، زراعت امضا نموده است. این کشور تا هنوز به افغانستان بیش از ۷۵ میلیون دلار آمریکایی کمک نقدی و غیر نقدی نموده است[۴۶۸].
از دید این کشور امنیت و ثبات در افغانستان برای منافع آن در آسیای مرکزی و جنوبی مهم تلقی میشود. روسیه دارای طیف وسیعی از منافع اقتصادی، امنیتی و سیاسی در آسیای مرکزی و جنوبی است. در قدم نخست به دنبال کسب موقعیت ترانزیتی انتقال سوختهای فسیلی از آسیای مرکزی به اروپا و بازارهای غربی و کسب سلطه ژئوپلیتیکی بر کشورهای آسیای مرکزی است. باوجود همکاریهای این کشور با آمریکا و ناتو در مبارزه با طالبان و القاعده در افغانستان، با نگرانی به حضور نیروهای آمریکا و ناتو در افغانستان مینگرد؛ اما بااینحال از دولت کابل حمایت سیاسی، نظامی، تدارکاتی و اقتصادی میکند. پیمان استراتژیک و امنیتی افغانستان- آمریکا، انتقاد برخی از مقامات روسی را در مورد حضور بلندمدت و پایگاه های نظامی آمریکا در پی داشته است.
سایر کشورهای آسیای مرکزی، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان از منابع طبیعی و موقعیت جغرافیایی خود بهعنوان اهرم فشاری در برابر قدرتهای بزرگ استفاده کردهاند. روابط این کشورها با روسیه بهعنوان بزرگترین قدرت منطقه باوجوداینکه در بعضی موارد هماهنگ نیست اما در کل تابعیت از روسیه را در پیش دارند. این کشورهای نیز از قدرت گیری و گسترش افراطگرایان نظیر جنبش اسلامی ازبکستان، اتحادیه جهاد اسلامی، گروهای افراطی چچنی که با طالبان و القاعده روابط آشکار دارند، همچنان قاچاق مواد مخدر، در هراساند. ثبات در افغانستان، به ثبات در این مناطق گرهخورده است. علاوه بر اینکه افغانستان کوتاهترین مسیر برای انتقال منابع انرژی این مناطق به کشورهای آسیای جنوبی، هند و اروپا به شمار میرود[۴۶۹]. تمامی این کشورها با افغانستان معاهدات درزمینههای فرهنگی، اقتصادی، تجارت و ترانزیت، انتقال نفت و گازدارند[۴۷۰]. این کشورها هیچگونه ابرازنظری در مورد پیمانهای افغانستان با آمریکا نداشتهاند. بدیهی است که بسیار این کشورها در سیاست خارجی خود از روسیه تبعیت دارند. مخالفت روسیه به نحوی گویای مخالفت این کشورها نیز میباشد. امضای پیمان امنیتی با آمریکا باعث میشود که این کشورها در روابط خود با افغانستان تجدیدنظر کند.
روابط روسیه با آمریکا بعد از قضیه اکراین با دخالت آشکار آمریکا و کشورهای عضو ناتو، در سردترین حالت ممکن خود بعد از ختم جنگ سرد رسیده است. تا جای که تصور میشود این دو رقیب سنتی تا سرحد رویاروی نظامی با یکدیگر پیش خواهند رفت. بدیهی است که روسیه برای پاسخگوی به آمریکا اولین مرکز که انتخاب میکند افغانستان است. تا از یکسوی عملکرد آمریکا در دهه هشتاد میلادی را جبران کرده باشد، از سوی جلوی تحرکات بیشتر این کشور در حیات خلوت خودش را بگیرد. بر این اساس افغانستان عملاً میدان رقابت میان این ابرقدرتها خواهد شد که طعم تلخ آن مردم افغانستان باید بچشد.
نتیجهگیری
موقعیت جغرافیای و استراتژیکی افغانستان باعث شده تا این کشور همواره موردتوجه ابرقدرتهای منطقهای و فرا منطقهای قرار داشته باشد. هریک از این کشورها بر اساس استراتژیهای بلندمدت که در منطقه و جهان برای خود تعریف نمودهاند. در افغانستان منافع حیاتی و استراتژیکی خاص دارند. بدیهی است که این گیرودار در روابط افغانستان با کشورهای همسایهاش نیز مؤثر بوده است. کشورهای همسایه افغانستان در طول چندین سال بیثباتی به نحوی از این تحولات داخلی این کشور متأثر شدهاند. مهاجرت، قاچاق مواد مخدر، پیدایش و رشد گروهای افراطی مانند طالبان و القاعده هریک به سهم خود تهدیدی را علیه کشورهای همسایه افغانستان متوجه ساخته است. بعد از حادثه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، تمامی این کشورها به نحوی برای از بین بردن بنیادگرایی و تأمین ثبات در افغانستان، همکارهای مالی و غیرمالی نمودند. بدیهی است که این کشورها از مبارزه با بنیادگرایی، ایجاد یک دولت مرکزی مقتدر در افغانستان منتفع میشدند. بر همین اساس تمامی کشورهای همسایه سعی نمودند تا در بازسازی افغانستان در بخشهای مختلف مساعدت کنند. بدون تردید حضور نیروهای خارجی بهویژه آمریکا و ناتو، در خاک افغانستان تهدید جدید علیه کشورهای همسایه افغانستان، پدید میآورد. همسایگان افغانستان در ۱۳ سال گذشته تلاش نمودند تا یک حکومت قانونی با مشارکت تمامی ملیتها و گروهای سیاسی در این کشور شکل گیرد که بتواند امنیت و ثبات در این کشور را تأمین، زمینه برگشت نیروهای خارجی را فراهم نماید.
امضای پیمان استراتژیک و امنیتی با آمریکا و ناتو که در آن بر حضور و استقرار پایگاه های نظامی آمریکا در قلمرو افغانستان توافق گردیده، درواقع تداوم تهدیدات از سوی آمریکا علیه این کشورها است. امریکا در پیمان استراتژیک و امنیتی با افغانستان، اظهار نموده که به دنبال حضوری در افغانستان که تهدیدی برای همسایههای آن کشور باشد، نیست. تعهد نموده است تا از خاک افغانستان من حیث یک پایگاه بالای هیچ کشور حمله نکند. درحالیکه حملات فعلی هواپیماهای بدون سرنشین در خاک پاکستان و ورود غیرقانونی پهپاد آرکیو ۱۷۰ به خاک جمهوری اسلامی ایران، بیانکننده آن است که امریکا در تعهداتش نسبت به افغانستان، مبنی بر عدم استفاده از خاک این کشور علیه همسایهها صداقت لازم را نداشته است. همین مسئله باعث شده تا کشورهای منطقهای نسبت به این حضور ابراز نگرانی کنند.
افغانستان یک کشور محاط در خشکی بوده که برای رسیدن به توسعه اقتصادی، نیازمند همکاری و مساعدت کشورهای همسایه خود، برای دستیابی به بازارهای جهانی است. زیرساختهای لازم برای جایگزینی ترانسپورت هوایی وجود ندارد. ازنظر اقتصادی نیز ای جایگزینی بهصرفه نیست. این کشور از گذشته های دور به این درک رسیده که راه توسعه در افغانستان از مسیر همکاری کشورهای همسایه آن میگذرد. به همین دلیل این کشور معاهدات زیادی را با همسایگان در راستایی همکارهای اقتصادی، تجاری، ترانسپورت و ترانزیت کالا و اجناس تجاری امضا نموده است.
حضور آمریکا در افغانستان مخالفت اکثریت قاطع همسایههای افغانستان را به همراه داشته است. بدیهی است که این مخالفتها و نادیده گرفتن آن از سوی افغانستان، اثرات زیان باری حقوقی در روابط افغانستان با کشورهای همسایه برجا خواهند نهاد. کمترین اثر آن انزوای منطقهای، تجدیدنظر در معاهدات ترانسپورتی و ترانزیتی است. این اقدام میتواند افغانستان را به یک تحریم اقتصادی- تجاری از سوی همسایگانش روبرو سازد، بیرون رفت از آن چالشها و هزینه اقتصادی هنگفت برای کشور خواهد داشت.
شکاف در روابط آمریکا با کشورهای همسایه افغانستان باعث میشود تا این کشورها بر دولت و مردم افغانستان فشارهای غیرمستقیم وارد کنند تا در روابط خود با امریکا تجدیدنظر نماید. همین مسئله از یکسو دستیابی به توسعه سیاسی اقتصادی، از سوی نیز تأمین ثبات و امنیت را در افغانستان به چالش روبرو خواهد ساخت.
نتیجهگیری نهایی
انعقاد معاهدات میان دولتها یک امر جدید نیست بلکه ریشه تاریخی در دوران باستان دارد اما بعد از شکلگیری دولتهای مدرن و گسترش مناسبات بینالمللی میان دولتها در بخشهای مختلف، استفاده از معاهدات برای تنظیم این روابط به یک امر معمول و رایج مبدل گردید.
همزمان با توسعه حقوق بینالمللی در قرن ۱۹ و به ویژه قرن ۲۰ حقوق معاهدات بهعنوان بخشی از حقوق بینالمللی تغییرات و تحولاتی را در خود دید. تصویب کنوانسیون ۱۹۶۹ و ۱۹۸۶ وین باعث شده تا حقوق معاهدات دارای قواعدی و مقررات مدون گردد که بیانکننده اصول و مقرراتی برای ایجاد معاهدات بینالمللی در روابط میان تابعان حقوق بینالملل است. امروزه تمامی معاهدات بینالمللی میان تابعان حقوق بینالملل بر اساس این مقررات شکل میگیرند، هرگونه تخلف از این مقررات موجب بیاعتباری معاهدات منعقده میشود.
بعد از حادثه یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی و فروپاشی برجهای تجارت جهانی توسط حملات تروریستی سازمان القاعده، دولت آمریکا با ادعای مبارزه با تروریسم و دفاع از خود با همکاری اعضای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو، به افغانستان حمله نظامی نمود. این حمله نظامی باعث شد تا گروه طالبان که از سوی آمریکا متهم به حمایت از تروریسم و پناه دادن به سران شبکه القاعده بود، با همکاری نیروهای مخالف این گروه در داخل افغانستان سرنگون گردد. اندکی بعد از سقوط رژیم طالبان در ۲۷ نوامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، اجلاس بن بهمنظور ایجاد ساختار سیاسی جدید در افغانستان، با اشتراک جامعه بینالمللی، گروهای سیاسی داخلی زیر نظر سازمان ملل متحد بر گذار شد. این نشست روند سه مرحلهای ایجاد اداره موقت، تشکیل قانون اساسی و بر گذاری انتخابات را پیشبینی مینمود. در سال ۱۳۸۲ قانون اساسی جدید این کشور تصویب و اولین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۳ بر گذار گردید و برای اولین بار این کشور دارای یک حاکمیت مشروع مبتنی بر قانون اساسی شد.
از این تاریخ تاکنون دولت افغانستان، بهمنظور رسیدن به اهداف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود، معاهدات بینالمللی زیادی را با سایر دولتها و سازمانهای بینالمللی به امضا رسانده است. یکی از این معاهدات امضای پیمان استراتژیک با آمریکا در سال ۲۰۱۲ میلادی است. این پیمان استراتژیک در هشت بخش و ۳۴ ماده تنظیمشده و تعیینکننده روابط راهبردی دو کشور در حوزه های اقتصادی، سیاسی اجتماعی و فرهنگی است. بخش سوم این پیمان موضوع همکاری امنیتی میان دو کشور را بیان داشته که با امضای یک پیمان دوجانبه امنیتی جداگانه میان طرفین تنظیم میگردد. این پیمان امنیتی نیز بعد از یک مدت طولانی و اختلافنظرهای که میان دو کشور در مورد آن وجود داشت سرانجام در ۳۰ سپتامبر سال ۲۰۱۴ میلادی، دریک مقدمه و ۲۶ ماده، امضا و به تصویب مجلس افغانستان رسید.
آمریکا از سال ۲۰۰۱ میلادی تاکنون حضور گستردهی سیاسی و نظامی در افغانستان داشته و نقش مهم در تحولات جاری افغانستان دارد. این کشور از بزرگترین کمککنندگان اقتصادی افغانستان از سال ۲۰۰۱ میلادی تاکنون به شمار میرود. نقش محوری را در حمایت از دولت افغانستان در سطح بینالمللی دارد. بررسی این دو پیمان استراتژیک و امنیتی میان افغانستان و آمریکا نشان میدهند که در ترتیب این پیمانها، آمریکا از این نفوذ سیاسی، اقتصادی و نظامی خود در افغانستان، حداکثر استفاده را نموده است. این کشور در امضای پیمان امنیتی سال ۲۰۱۴ میلادی، با افغانستان از فشار اقتصادی و سیاسی بهره جست که این عمل توانست اراده آزاد دولت افغانستان غرض انعقاد پیمان امنیتی با آمریکا را تحت تأثیر قرار دهد. ازنظر حقوق بینالملل هرچند هنوز استفاده از فشار سیاسی و اقتصادی بهعنوان عامل برای ابطال معاهدات پذیرفتهنشده است؛ اما عملکرد آمریکا در استفاده از فشار سیاسی و اقتصادی بر دولت افغانستان، درحالیکه این کشور از همه لحاظ نیازمند و وابسته به آمریکا است، کمتر از تهدید نظامی نیست. میتوان ادعا نمود که عملکرد آمریکا در این مورد خلاف قواعد حقوق بینالملل بوده و باعث میشود تا مشروعیت این معاهده ازنظر حقوق بینالملل موردتردید قرار گیرد.
از طرفی نیز حقوق و تعهدات پیشبینیشده در این دو پیمان به نحوی بیان گردیده که خلاف تعهدات بینالمللی، استقلال سیاسی، حاکمیت سرزمینی و قانون اساسی افغانستان است. استقرار پایگاه های نظامی آمریکا در افغانستان، پیشبینی مصونیت قضائی، پذیرش حاکمیت قوانین آمریکا بر این تأسیسات نظامی، مزایایی مالی و غیرمالی دیگر، برای نیروهای آمریکا در این پیمانها پیشبینیشده است. قانون اساسی افغانستان در ماده سوم خود اعلان نموده که هیچ قانون در افغانستان نمیتواند برخلاف احکام و قوانین اسلامی باشد. پیشبینی مصونیت قضای برخلاف این ماده و ماده ۱۲۲ قانون اساسی افغانستان است که در آن صلاحیت دادهگاههای افغانستان بر تمامی قلمرو کشور بیانشده است. بر این اساس مطابق ماده ۱۲۱ قانون اساسی افغانستان که در آن بررسی مطابقت قوانین و معاهدات بینالمللی با قانون اساسی از صلاحیت دادگاه عالی کشور اعلامشده، میتوان ادعا نموده که پیمان امنیتی هیچ ارزش حقوقی در نظام حقوقی افغانستان ندارد، زیرا این پیمان در تقابل صریح با قانون اساسی افغانستان است، هر قانون یا معاهده که مخالف قانون اساسی کشور باشد ملغی بوده و فاقد ارزش حقوقی است. تعهدات آمریکا به افغانستان در چارچوب این دو پیمان به شکل کلی مبهم بیانشده که ناشی از عدم تخصص مذاکرهکنندگان افغانستان و فشارهای از سوی آمریکا بر دولت افغانستان است. این تعهدات نشان میدهند که آمریکا در ترتیب متون این دو پیمان از تمامی توان نظامی، سیاسی و اقتصادی خود سود جسته تا کمترین مکلفیت و بیشترین بهرهبرداری را از این دو پیمان داشته باشد.
امضای پیمان امنیتی با آمریکا مخالفت صریح کشورهای همسایه افغانستان را به همراه داشت و بهطورکلی تمامی همسایگان افغانستان مخالف حضور نظامی آمریکا در افغانستان و منطقه بودند. این مسئله میتواند باعث ایجاد تنش در روابط حقوقی افغانستان با این کشورها که اکثراً روابط خوبی با آمریکا ندارند شود. باوجودی که در این دو پیمان آمریکا تعهد نموده که خواهان حضور که تهدید برای همسایگان افغانستان باشد نبوده و خاک افغانستان نقطه آغاز عملیات علیه هیچ کشوری نخواهد بود. کاربرد واژه نقطه آغاز عملیات در متن پیمانها بیان قاطع نیست، بلکه میتواند چنین تفسیر گردد که در صورت آغاز عملیات از سایر نقاط این پایگاه ها نقش حمایتی ایفا خواهند کرد.
بدون شک افغانستان بهعنوان یک کشور محصور درخشکی برای رسیدن به توسعه، ثبات اقتصادی، سیاسی و امنیتی، نیازمند همکاری همهجانبه کشورهای همسایه خود است؛ بنابراین امضای پیمان امنیتی با آمریکا باوجوداین مخالفتها افغانستان را با مشکلات متعدد روبرو میسازد. در وضعیت فعلی و بدون در نظر داشت سایر کشورهای همسایه، این خطر وجود دارد که افغانستان به میدان نبردهای نیابتی و اطلاعاتی کشورهای رقیب آمریکا مبدل شود که طعم تلخ ناامنی و فقر ناشی از آن را شهروندان افغانستان خواهند چشید.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-08-08] [ 09:11:00 ب.ظ ]
|