گروه‌ها و طبقات مختلف از یک جامعه بزرگ دلیلی برای نسبیت ارزش‌ها می‌ داند. استدلال مکی
پایان نامه - مقاله - پروژه
عبارت است از اینکه تفاوت‌ها و اختلافات احکام اخلاقی موجود در جوامع مختلف به نظر می آید
عینی بودن ارزش‌های اخلاقی را نا موجه می‌سازد. البته اختلافات علمی ناشی از استنتاجات عقلانی ‌اند که بر قرائن ناکافی مبتنی می‌باشند ولی اختلافات اخلاقی را نمی‌توان بدین روش توجیه کرد. وی استدلال می کند که با وجود اختلاف شدید در دیدگاه‏های اخلاقی نمی تواند اعتقاد داشت که احکامِ اخلاقیِ آدمیان پاسخی به حقایق اخلاقی عینی هستند . زیرا اختلافِ نظر، با وجود داشتن امری حقیقی کاملاً سازگار است تا اینکه فرض کنیم نظام‏های اخلاقی بیانگر مشاهدات در باب ارزش‏های عینی‏اند.« اختلافهای واقعی دردستورالعملها و نظامهای اخلاقی به راحتی تبیین می شوند با این فرض که آنها شیوه های زندگی را منعکس می کنند نه با این فرض که آنها ادراکات و مشاهدات ارزشهای عینی را بیان می کنند ، ادراکاتی که اکثرآنها بطور جدی ناکافی و بسیار بد جلوه داده می شوند[۸۳]

 

    1. ۱-۷ استدلال از راه عجیب بودن یا غرابت :

 

مکی دو ادعا مفهومی و وجود شناختی درباره مفاهیم اخلاقی دارد . بنابر ادعای مفهومی مکی، مفهوم حقیقت اخلاقی ، مفهوم حقیقی واقعا توصیفی است و یا اینکه مفهوم خصوصیات اخلاقی ، مفهوم کیفیت واقعا توصیفی است. مکی در ادعای وجود شناختی اش می گوید خصوصیات یا حقایق اخلاقی واقعا توصیفی وجود ندارد در نتیجه چیزی در جهان وجود ندارد که به مقاهیم اخلاقی ما پاسخ گوید نه حقایق و نه خصوصیاتی که احکام اخلاقی را صادق می گراند پس احکام اخلاقی ما تماماً کاذب اند.« بنابراین بنابر ادعای مفهومی یا دلالت شناسانه گزاره های اخلاقی شرایط صدق دارند یعنی شرایط صدق که کسب آنها مستلزم وجود خارجی و حقایق صریحا توصیفی است.همچنین احکام اخلاقی بیانگر باورها هستند که صدقشان مستلزم وجودی عینی و حقایق صریحا توصیفی است ولی براساس ادعای وجود شناختی حقایق مطلقا توصیفی و عینی وجود ندارد. بنابر این تئوری خطا دیدگاهی شناخت- گرایانه از اخلاق است اما به علت ادعای وجود شناختی اش روایتی از واقع گرایی اخلاقی نیست[۸۴]
مکی می گوید اگر ارزش ها عینی باشند مستلزم این است که قائل به وجود حقایق عجیب اخلاقی شده ایم .به عبارت دیگر عینی بودن ارزش‌ها مستلزم غرابت ما بعد الطبیعی و هم غرابت معرفتی حقایق اخلاقی خواهد بود. غرابت ما بعد الطبیعی به این معنی است که از نظر مابعدالطبیعی شاهد موجوداتی با کیفیات و یا روابطی باشیم که بسیار عجیب و کاملاً از هر امر دیگری متفاوتند که تاکنون دیده ایم. غرابت معرفتی هم یعنی موجوداتی با کیفیات یا روابط نامأنوسی را باید بپذیریم که با قوای ادراکی معمولی نمی توان آنها را شناخت . بنابراین اگر ارزشهاى عینى وجود داشته باشند ، بى‏شک پدیده‏ها یا کیفیات یا نسبتهایى بسیار عجیب و غریب و کاملاً متفاوت از هر چیز دیگرى در عالم پیرامون هستند و اگر از آنها آگاه هستیم این آگاهى محصول نوع خاص و غریبى از قوه ادراک یا شهود اخلاقى است که مغایر با شیوه‏هاى عادى و متعارف ما برای هر شناخت دیگر است. بنابراین خصوصیات اخلاقی در صورتی که در عالم پیرامون وجود داشته باشند خصوصیاتی عجیب و غریب هستند که با ادراک معمولی قابل شناخت نیستند پس برای تبیین آنها انسان نیازمند قوه یی عجیب است و چون ما (مانند شهود گرایان) چنین قوه عجیبی نداریم ذهن ما بطور نظام مند در کسب معرفت اخلاقی خطا می کند.
پس اگر حقایق اخلاقی وجود دارند باید دو ویژگی داشته باشند : الف- آن‏ها باید عارضِ بر اوصافِ طبیعی شده باشند به گونه‏ای که آمدن اوصاف طبیعی، باعث آمدن اوصافِ اخلاقی باشد. و ب - آن اوصاف باید چنان باشند که صدقِ یک گزاره اخلاقی از صدقِ گزاره‏ (های) طبیعت گرایانه ایجاب نشده باشد زیرا واژگان اخلاقی قابل تحویل به واژگانِ طبیعی نیستند. « اما این دو ویژگی مشکلاتِی دارد یعنی اگر این مکانِ منطقی وجود داشته باشد که یک شی‏ء بتواند تمامِ اوصافِ طبیعی را داشته باشد ولی هنوز اوصاف اخلاقی را نداشته باشد پس دو شی با اوصاف طبیعی مشابه می توانند اوصافِ اخلاقیِ متفاوتی داشته باشند[۸۵]
واقع‏گرا که باید با توسل به ارتباط میانِ حقایق اخلاقی و حقایقِ طبیعی به این اشکال پاسخ دهد به ادعای مکی باید برای تبیین این ارتباط معرفت‏ شناسی عجیبی را طراحی کند.
ولی غیر واقع‏گرا می‏تواند با انکار تمامی اوصافِ اخلاقی عروضِ ظاهریِ اوصافِ اخلاقی بر اوصافِ طبیعی را تفسیر می کند و باورهای اخلاقیِ خود را به عنوانِ واکنشی به جلوه‏های
طبیعی عالم تبیین کند که نسبت به آن‏ها واکنش نشان می‏دهیم.
بنابراین نکته اصلی نظریه مکی این است که درهر صورت ذهن ما به نحو نظام مند خطا می کند پس نمی توانیم معرفت اخلاقی داشته باشیم. وی محتوای معرفت اخلاقی ما را تهی میداند و تصریح می کند تنها راه انکار وجود ارزشهای عینی است.
۸- ظهور برساخت گرایی اخلاقی
نظریه خطای مکی چالش جدی برای واقع گرایان اخلاقی به وجود آورد. زمانی که طبیعت گرایان سعی داشتند که با نشان دادن اینکه خصوصیات اخلاقی می تواند طبیعی باشد از نظریه خطای مکی فرار کنند عده دیگری با ارائه نظریه ای جدید به نام بر ساخت گرائی اخلاقی سعی کردند نشان دهند که خصوصیات اخلاقی اولاً وابسته به آنچه که ما با آن موافقیم یا موافق خواهیم بود می باشند و ثانیاً در نتیجه دلیل آفرین هستند.
اصطلاح بر ساختن در رشته های علمی غیر از فلسفه مانند ریاضیات و فیزیک استفاده میشود و معنای آن بامعنایی که درفلسفه اخلاق ازآن اراده میشود فرق دارد. اونیل میگوید: «استعاره بر ساختن درنوشته های فلسفی و نظری قرن بیستم استفاده ی زیادی داشته است و در درکی حداقلی به این معناست که وجودات و ذرات مرکب هستند به عبارت دیگر آنها از ذوات بنیادی تری تشکیل شده اند[۸۶]
برساخت گرایان دیدگاهشان را فرا اخلاقی می دانند که با روایتهای واقع گرائی اخلاقی توافقی نسبی دارد. بر ساخت گرا هم به اصطلاح شناخت گرا است یعنی معتقدند جملات اخلاقی محتوای توصیفی دارند و بنا بر این به نظر می رسد واقعاً بیان کننده امر واقع باشند. به علاوه برساخت گرایان وجود حقایق اخلاقی را قبول دارند اما براین باور است حقایق(و خصوصیات) اخلاقی مستقل از نگرشها و قرار دادهای انسانی و امثال آن وجود دارند.
برساخت گرایی همچنین با اظهارگرایی توافق دارد که نگرشهای ارزش مدارانه ، اخلاق را پایه گذاری می کنند.ولی برساخت گرایی می گوید گفتمان اخلاقی ما شناختی است درحالیکه ناشناخت گرایان ازجمله اظهارگرایان آن را غیر شناختی می دانند.
برساخت گرایی و تئوری خطا هر دو معتقدند گفتمان اخلاقی ما شناختی اند ولی برساختگرایان ،بر خلاف طرفداران تئوری خطا، می گویند برخی گزاره های اخلاقی صادق اند.
پس برساخت گرایی اخلاقی بر این باور است که گفتمان اخلاقی ما شناختی است و برخی گزاره های اخلاقی صادق اند. همچنین گزاره های اخلاقی به واسطه ی نگرشهای ارزش مدارانه صادق یا کاذب اند.
بنابراین می توان برساخت گرایی را نوعی از ناواقع گرایی دانست اما از آنجائیکه برساخت گرایی با واقع گرایی درباره واقعی بودن حقایق اخلاقی توافق دارند برخی برساخت گرایان ترجیح می دهند از عنوان گمراه کننده ضد واقع گرایی پرهیز کنند.
در فلسفه برای نخستین بار جان رالز فیلسوف امریکایی معاصر فلسفه اخلاق کانت را برساخت گرایانه تفسیر کرد و روش کانت را بر ساخت گرایی اخلاقی نامید.
فصل دوم
فلسفه اخلاق کانت و برساخت گرایی اخلاقی
مقدمه :
پایه گذار فلسفه جدید رنه دکارت[۸۷] فیلسوف فرانسوی است که میان عین و ذهن تفاوت قائل شد و فاعل شناسا را بیرون از جهان قابل شناسائی قرار داد. دکارت معتقد است که حس و آنچه که در تجارب حسی بدست می آید به تنهائی نمی تواند معرفت بخش باشد. دکارت بر اساس آنچه که به «شک روشمند دکارتی» شناخته شده است تمام آنچه را به آنها باور دارد به طرفی می نهد و تمام آنچه که در ذهن می ماند مورد شک و تأمل قرار می دهد و از آنجا ساختمان معرفت را دوباره می سازد. ازاینجا تعبیر «شک می کنم پس هستم»[۸۸] بیرون می آید. در هر چیزی که بتوان شک کرد در اینکه من اندیشیده ای هست که می اندیشد نمی توان شک کرد. به همین دلیل دکارت اساس معرفت خود را بر امور پیشین[۸۹] (متقدم بر تجربه ) یا به تعبیر خودش ایده های روشن و متمایز یا مشخص می گذارد. این ایده ها از جائی گرفته نشده اند و کاملاً درونی اند یعنی امری که کاملاً در نزد خود سوژه یا فاعل شناسا بر قرار است و احتیاجی به عالم تجربه ندارد و قوام بخش معرفت اند. دکارت بی توجه به تجربه نبود و تأکید می کرد که اساساً کار ما باید همین باشد که به ایده های واضح و متمایز برسیم و البته حس به ما کمک می کند. اما آنچه که قوام بخش معرفت در فلسفه دکارت است ایده ها ی واضح و متمایز است.
پس از دکارت فلاسفه به عقل گرا[۹۰] و تجربه گرا۲ تقسیم شدند. عقل گرایان بر ذهن تأکید و تصریح کردند تصورات با انسان به دنیا می آیند و کار جهان پیرامون بر انگیختن تصوراتی است که قبلاً در ذهن وجود داشته است.در پاسخ به عقلگرائی دکارتی با تجربه گرائی انگلیسی مواجه می شویم که می گوید اساساً ذهن انسان لوح سفیدی است که توسط عالم پیرامون نوشته می شود و همه ایده ها ی ما ایده های پسینی۳ (یا پس از تجربه) اند.
بنا بر این بحث میان عقلگرایان و تجربه گرایان از این جا آغاز میشود که اساساً چگونه معرفت به عالم پیرامون پیدا می کنیم و بر اساس چه ملاکهائی معرفت به آن حاصل میشود یعنی چگونه می توان به نحو موجهی ادعا کرد که می دانم. پس محل نزاع به معنای دقیق کلمه بحث بر سر منابع معرفت است که از نظر آنان عقل یا تجربه به تنهایی بود. اما کانت در فلسفه نقادی خود هیچکدام را به تنهایی وافی به مقصود نمی داند.

 

    1. فلسفه نقادی کانت :

 

بستر فلسفه نقادی کانت عقل است و این عقل به عقل نظری و عقل عملی تقسیم می شود.کانت هم در نقد عقل محض در پی شناسایی منابع معرفت و حدود و ثغور شناسایی است .
کانت در نقد عقل محض از شرایط و مؤلفه ها ی غیر تجربی سؤال می کند که دخالت تام در تکون معرفت تجربی ما نسبت به عالم پیرامون دارند. کانت با تجربه گرایان موافق است که معرفت با تجربه آغاز می شود زیرا وقتی که حواس ما از اشیاء تأثیر می پذیرد قوه شناسائی به کار می افتد. اما کانت می گوید همه مؤلفه هایی که درتکون معرفت ما نسبت به عالم پیرامون دخالت دارند تجربی نیستند. ” نه تجربه به تنهائی قادر به فراهم آوردن معرفت است ونه عقل. اولی محتوای بدون صورت را فراهم می آورد و دومی صورت بدون محتوا را. در تألیف تجربه و عقل است که حصول معرفت امکان پذیر می شود.”[۹۱]
۱-۱ نقد عقل محض و شرایط تکون معرفت :
کانت می گوید علم ، معرفتی است که هم اطلاع تازه ای به دست دهد و هم کلی و ضروری باشد و در نتیجه قضایای تحلیلی[۹۲] که در آنها موضوع شامل محمول است و قضایای تالیفی پسینی که در آنها موضوع شامل محمول نیست بلکه از تجربه گرفته می شود نمی توانند معرفت بخش باشند زیرا قضایای تحلیلی اطلاع تازه ای بدست نمی دهند و قضایای تالیفی پسینی هم از تجربه گرفته شده اند پس کلی و ضروری نیستند. بنابراین قضایای ترکیبی پیشینی چون تالیفی اند اطلاع تازه ای به دست می دهند و از آن جائیکه پیشینی اند دارای ضرورت و کلیت هستند در نتیجه معرفت بخش خواهند بود. ” همه حقایق پیشینی هم ضروری هستند و هم مطلقاً کلی: اینها دو نشانه ای است که به وسیله آنها می توانیم، در میان دعاوی مختلف در خصوص معرفت آنهائی را که ما اگر صادق هستند، صدقشان پیشین است ، تشخیص دهیم زیرا واضح است که تجربه به هیچگاه نمی تواند به چیزی ضرورت یا کلیت مطلق ببخشد.”[۹۳]
کانت می گوید زمان و مکان که صور پیشینی شهودند و مقولات فاهمه[۹۴] و من استعلایی[۹۵] که همگی پیشنی و غیر تجربی اند شروط پیشینی ِ ضروری برای شکل گیری شناخت ما از جهان پیرامون هستند. در صورتی که این شروط وجود نداشته باشند قضایای تالیفی پیشینی (قضایای ریاضیاتی و فیزیکی) روشن نمی شوند و هرگز شناخت از جهان خارج صورت نمی گیرد.کانت
تاکید می کند این شروط همان مفاهیمی اند که انکارشان به شکاکیت می انجامد.
۱ -۱-۱ زمان و مکان :
کانت درحسیات استعلایی مدعی اثبات این است که: « زمان و مکان صورتهای پیشنی شهودند که مکان شرط لازم همه ی شهودهای بیرونی و زمان شرط لازم همه شهود ها ی بیرونی و درونی است. و نیز زمان و مکان شرط لازم و کافی احکام تالیفی و پیشینی اند که می توان در ریاضیات حاصل کرد[۹۶]
به نظر کانت زمان و مکان مفهوم تجربی یا تعقلی نیست بلکه شهودی محض و پیشینی است و تنها از طریق ظرف زمان و مکان می توان به اشیاء جهان پیرامون شناخت حاصل کرد. «زمان صورت«حس درونی»است یعنی صورت همه حالات ذهنی، خواه آنها به یک واقعیت عینی ارجاع شوند یا نشوند. هیچ حالت ذهنی نیست که در درون زمان جای نداشته باشد. مکان « صورت حس بیرونی» است. مکان نظیر زمان ، بخشی از سازمان حساسیت مرا تشکیل می دهند»[۹۷]
۲-۱-۱- مقولات فاهمه :
کانت میگوید ذهن دارای دو قوه است که معرفت برای انسان تنها از طریق و همکاری آنها میسر میشود یک قوه دریافت ارتسامات[۹۸] است که آنها تنها از جهان پیرامون و با قوای حسی به ذهن عرضه میشود یعنی داده های حسی تنها با شهود حسی در ذهن قرار میگیرد و قوه دیگر قوه تفکر درباره داده ها به وسیله مفاهیم است. « احساس » قابلیت ذهن در دریافت ارتسامات و«فاهمه» قوه ایجاد تصورات است و همکاری آنها معرفت را حاصل می کند. از نظر کانت
شناخت و معرفت انسان یا بر شهود و یا بر مفهوم استوار است.
از نظر کانت مفاهیم در مقابل شهود قرار دارند: شهود ها مستقیماً به اشیاء مربوط میشوند ولی مفاهیم با واسطه و شهود شخصی است ولی مفاهیم کلی. «فاهمه ما یک قوه شهود نیست بلکه صرفاً قوه ای است که شهود های حاصله را به یکدیگر در یک تجربه متصل میسازد[۹۹]
شهود یک شیء عبارتست از دریافت انطباعات پی درپی و به هم پیوستن امور متکثر که امری ضروری است. شهود حاصل ترکیب کثرت است. با ترکیبی که خود حاصلِ ادراک و باز سازی و بازشناسی است. اگر این ترکیب نباشد خود آگاهی ای درکار نخواهد بود. و بدون این ترکیب هیچ شیئی - شیئی به معنی حاصل ترکیب انطباعات حسی متکثر در زمان- در کار نخواهد بود. مفهوم شیء ضروری و شرط لازم برای انسجام شناخت است اگر مفهوم شی نباشد هیچ تجربه ای در کار نخواهد بود چراکه شیء خودش شرط امکان تجربه است.
این ترکیب که ادراکی است بوسیله ی بازسازی و بازشناسی حاصل شده تعبیری است برای بیان وحدت آگاهی.وحدت آگاهی یک شرط استعلایی است که به ما وحدت استعلایی ادراک نفسانی را میدهد.
۳-۱-۱- وحدت استعلایی ادراک نفسانی:[۱۰۰]
وحدت آگاهی شرط ضروری تجربه است. به موجب همین وحدت است که امکان پذیرمی شود آن کسی که اکنون در حال فکر کردن است همان کسی باشد که قبلاً فکرمی کرد و پس ازاین فکر خواهد کرد. این وحدت که شرط ضروری و پیشین تجربه است وحدت استعلایی ادراک نفسانی نام دارد. و این بدان معنی است که بگوئیم که وحدت استعلایی ادراک نفسانی شرط
لازم برای ترکیب کثرات و و حدت اشیاء و استفاده ازمفاهیم در صدور احکام است.
حال کانت بر این باور است که تنها دوازده مقوله یعنی مفهوم محض فاهمه وجوددارد و در استنتاج استعلائی سعی دارد ثابت کند استفاده از مقولات شرط لازم برای معرفت است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...