نادﻳﻦ ﺑﺎﻟﺒﻲ و ﻧﻮرﺗﺮ ناﻳﻠﻴﻨﻮﻳﻲ(۲۰۰۱ ). درﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻫﻮﻳﺖ ﻣﻠـﻲ و ﺧـﺎرﺟﻲ ﺟﻬـﺖ ﺑﺮرﺳـﻲ ﻫﻮﻳﺖ ﻣﻠﻲ اﻓﺮاد آﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از روش ﻛﻴﻔﻲ، ﻧﻤﻮﻧـﻪای از اﻓـﺮاد آﻣﺮﻳﻜـﺎﻳﻲ راﻛـﻪ اﻟﺒﺘﻪ در ﺧﺎرج از آﻣﺮﻳﻜﺎ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻛﺮده ﺑﻮدﻧﺪ اﻧﺘﺨﺎب ﻧﻤﻮده اﺳﺖ. وی ﻧﺸﺎن داده اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻀﻮر درﻛﺸﻮری دﻳﮕﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه ﺟﻨﺒﻪﻫﺎﻳﻲ از ﻫﻮﻳﺖ ﻣﻠﻲ اﻓﺮاد دوﺑﺎره ﺳـﺎﺧﺘﻪ ﺷـﻮد و ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺧﻲ آﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲﻫﺎ ﻫﻮﻳﺖ ﻣﻠﻲ ﺧﻮدرا ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳﻚ داراﻳﻲ در آﻏﻮش ﻣﻲﮔﻴﺮﻧـﺪ، ﺑﺮﺧﻲ دﻳﮕﺮ ارﺗﺒﺎط ﻣﻴﺎن ﻫﻮﻳﺖ ﻣﻠﻲ و ﺳﺮزﻣﻴﻦ را رد ﻛﺮده‌اﻧﺪ.
اﻣﺒﺮ(۱۹۱ :۲۰۰۵) در ﻣﻄﺎﻟﻌﻪای ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮان درک ﻫﻮﯾﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ در ﻗﺮن ﺑﯿﺴﺖوﯾﮑﻢ: ﭼﺎﻟﺶ ﭘﯿﺶ روی ﺟﻮاﻧﺎن اﻣﺎراﺗﯽ، ﺑﻪ ﻓﺮاﯾﻨﺪ ﺷﮑﻞﮔﯿﺮی ﻫﻮﯾﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ درﮐﺸـﻮر اﻣــﺎرات ﭘﺮداﺧﺘــﻪ اﺳــﺖ. ﻧﺘــﺎﯾﺞ اﯾــﻦ ﻣﻘﺎﻟــﻪ ﻧﺸــﺎن داد ﮐــﻪ از ﻣﯿــﺎن ﻓــﺎﮐﺘﻮرﻫــﺎی ﻣﻬــﻢ ﺗﺸﮑﯿﻞدﻫﻨﺪه ﻫﻮﯾﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺑﺮای ۹۰ درﺻﺪ ﭘﺎﺳﺦدﻫﻨﺪﮔﺎن، ﻣـﺬﻫﺐ ﺑﺴـﯿﺎر ﻣﻬـﻢ ﺑـﻮد ه اﺳﺖ؛ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮر ﺑﻪﺗﺮﺗﯿﺐ زﺑﺎن (۸۶/۵ درﺻﺪ)، ارزشﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ (۷۷/۱)، اﺻﻞ و ﻧﺴـﺐ (۷۴/۴). از ﻃﺮف دﯾﮕﺮ، ازدواج ﺑﺎ (۶۲/۴) ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ اﻫﻤﯿﺖ را ﺑﺮای ﭘﺎﺳـﺦ دﻫﻨـﺪﮔﺎن داﺷـﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻻﻧﮓ و ﻫﻤﮑﺎران (۹۸ :۲۰۰۷) در ﺑﺮرﺳﯽ ﺧﻮد ﺑﺎ ﻋﻨﻮان ﺗﺄﺛﯿﺮ اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺑﺮ رﺷـﺪ ﺧـﻮد ﻫﻮﯾﺘﯽ ﺟﻮاﻧﺎن، ﺑﻪ ﺗﺄﺛﯿﺮات اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ درﺷﮑﻞﮔﯿﺮی ﻫﻮﯾﺖ ﻓﺮدی ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن ﭼﯿﻨﯽ ﻣﯽﭘﺮدازد. ﻧﺘﺎﯾﺞ اﯾﻦ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻧﺸﺎن داد ﮐﻪ ﮐﺎرﺑﺮد اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﭼﻬﺎر ﺑﻌﺪ از رﺷـﺪ ﻫﻮﯾـﺖ ﺗـﺄﺛﯿﺮ ﮔﺬاﺷﺘﻪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺷﯿﻮهﻫﺎی ﺟﺪﯾﺪی از درک ﺻﻮرتﺑﻨﺪی ﻫﻮﯾﺖ ﻧﯿﺰ در ﻣﯿـﺎن آﻧـﺎن ﻣﺸـﺎﻫﺪه ﺷﺪه اﺳﺖ. در اﯾﻦ ﺑﺮرﺳﯽ ﻧﺸﺎن داده ﺷﺪ ﮐﻪ اﺳﺘﻔﺎده از اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺑـﻪ ﻣﺜﺎﺑـﻪ روﺷـﯽ ﺟﻬـﺖ درﯾﺎﻓﺖ ﺗﺠﺮﺑﯿﺎت در ﻣﺤﯿﻂ ﺳﺎﯾﺒﺮﻧﺘﯿﮏ ﻓﻬﻢ ﺷﺪه و رﺷﺪ ﻫﻮﯾﺖ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﯿﺰان ﺗﻌﻬﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻔﻬﻮم ﻣﻌﯿﻦ از ﺧﻮد، درک ﻣﯽﮔﺮدد.
۲-۳- بخش دوم: چیستی و مفهوم هویت[۶]
همان طور که پیش از این بیان گردید در این قسمت ابتدا با اشاره به چیستی و مفهوم هویت، سطوح و شاخص­ های آن بیان می­گردد؛ سپس این مفهوم در بستر تاریخی(پیش­مدرن، مدرن، پست مدرن) مطرح و در ادامه ابعاد هویت(بعد اجتماعی، تاریخی، سرزمینی، سیاسی، فرهنگی و…) را برای شناخت بیشتر نسبت به زوایای این واژه بیان می­ کنیم.
پایان نامه - مقاله
۲-۳-۱-چیستی هویت[۷]
«واژه هویت در اصل عربی و از ترکیب «هو» و «یت» گرفته شده که در فرهنگ زبان فارسی معین به معنای آنچه موجب شناسایی شخصی یا چیزی باشد به­کار رفته است» (معین، ۱۳۷۱: ۵۲۲۸)، یعنی آنچه که باعث تمایز یک فرد از دیگری باشد. هویت از «هو» به معنای «او» می ­آید (منصوب به هو)، حقیقت شیء یا شخصی است که مشتمل بر صفات جوهری او باشد، شخصیت، ذات، هستی و وجود(بهشتی، ۱۳۶۶: ۱۱۷۶). در فرهنگ عمید نیز هویت به معنای شخصیت، ذات، هستی و وجود و منسوب به «هم» آمده است(عمید، ۱۳۷۸: ۱۲۱۲). به تعبیری هویت مبیّن مجموعه خصایصی است که امکان تعریف صریح یک شیء یا شخص را فراهم می‌آورد(شیخاوندی، ۱۳۸۰: ۹). بنابراین هویت در خلاء مطرح نمی­ شود، حتماً یک «خود» و یک «غیر» وجود دارد وگرنه شناسایی معنا پیدا نمی­کند.
برای توصیف مفهوم هویت، معانی مختلف و گاه مترادفی مانند، من فاعلی، من مفعولی، ما، خود، درک از خود، تصور از خود، بازنمایی خود، آگاهی از خود، خود انگاره و شخصیت به­کار رفته است(دوران و محسنی، ۱۳۸۳: ۸۱). در زبان عربی نیز، در ذیل واژه هویت آورده­اند: آنچه که نشانه و شخصیت چیزی یا کسی را معرفی کند(قریب، ۱۳۷۰: ۱۳۱۲). اما این مفهوم در فرهنگ انگلیسی سیر تاریخی متفاوتی داشته و مفاهیم گوناگونی را در بر گرفته است؛ چنانکه، مفهوم هویت در فرهنگ انگلیسی آکسفورد معادل واژۀ هویت کلمۀ «Identity»، آمده است و تحول مفهومی‌Identity به ترتیب تاریخی به نحو زیر ذکر شده است:
«ابتدا به معنای همسانی ذاتی یا مطلق، سپس به معنای فردیت یا شخصیت و بعد از آن احساس یکی شدن و دلبستگی و نهایتاً به معنای چیزی که حافظ شخصیت و هویت افراد است مانند کارت شناسایی، شناسنامه و… آورده شده است»(Dictionary oxford: 1016).
در فرهنگ انگلیسی دیگری آمده که « Identity از نظر لغت در معانی، شخصیت، اصلیت، شناسای، برآوری کامل، المثنی، نسخۀ جور، وجود ذهنی و مادی، عینیت، همانی و این همانی» (آریان­پور کاشانی، عباس و منوچهر، ۱۳۷۱: ۱۰۶۹). بر این اساس دو معنای اصلی واژه هویت در زبان انگلیسی نخست، همانندی و تشابه مطلق(به شکل«این» عین «آن») و در معنای دوم تمایز است که از ثبات و تداوم زمانی ناشی می­ شود (جنکینز، ۱۳۸۱: ۵). یعنی چیزی که هم در آن تشابه وجود دارد و هم استمرار و پایایی. به عبارتی قسمتی از هویت در طول زمان ثابت و مشترک می­ماند و تحول و دگرگونی زمانی روی آن اثر نمی­گذارد و یک قسمت دیگر آن از ویژگی پویایی و استمرار برخوردار است که موجب تمایز این از آن در طول زمان می­ شود.
ازنظر نگارنده هویت از دو وجه همسانی‌(این همانی و وحدت) و ناهمسانی (تمایز) ترکیب یافته است. اگر از جنبه­ ارتباطی به موضوع نگاه کنیم، هویت در ارتباط فرد با خود و با دیگری مواجه است؛ بنابراین از آنجا که انسان ابعاد وجودی مختلفی دارد برای درک بهتر مفهوم هویت ضروریست که یافته­ ها و تعاریف علوم مختلف را در خصوص هویت مورد مطالعه و توجه قرار دهیم؛ مفهوم هویت در علوم مختلف از جمله فلسفه، عرفان، روانشناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی و… کاربرد داشته، و اندیشمندان چون اریکسون، جنکینز، گیدنز و…، از زوایای مختلفی هویت را تحلیل نموده و تعاریف گوناگونی ارائه داشته اند؛ در واقع هویت به معنای «یکی شدن»[۸]، در روان­شناسی به معنای «یکی شدن خود»[۹] و در مردم­­شناسی یکی شدن در «هویت قومی»[۱۰] است. اما از نظر جامعه ­شناسی به عنوان «یکی شدن با خود و دیگران» محسوب می­ شود که توضیح دهنده هویت فردی و اجتماعی است.
آنچه مسلم است؛ هویت دارای دو جزء است: اول «یکی شدن خود» و دیگری «مشارکت با دیگران در بعضی از اجزای ذاتی». برای درک بهتر مفهوم هویت در اجزای ذاتی بایستی به تعریفی که علم فلسفه از واژه هویت بیان داشته اشاره کنیم؛ مفهوم هویت در علم فلسفه بیانگر این مطلب است که، هویت مفهومی ذهنی است؛ هر پدیده­ای در ذهن ما «خودی» دارد که آن را از سایر پدیده ­ها(غیر از آن) متمایز می‌کند و هر اندیشه که به آن پدیده بازگردد، در واقع به خود یا مشخصۀ آن پدیده در ذهن باز می­گردد. به تعبیر استاد شهید مطهری در پاورقی کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، اگر اصل هویت از فکر بشر خارج شود، آنگاه بشر نسبت به هیچ چیز تصوری نخواهد داشت. برخی دیگر از نظریه­پردازان علوم اجتماعی از زاویه­ای دیگر به هویت نگریسته­اند؛ و معتقدند هر فرد دارای چندین هویت است؛ اندیشمندانی همچون ویلیامز، گیچ، کوین، نیلسون، بومن، یونگ و لایت؛ معتقد به نسبی بودن هویت و هویت­ها هستند یک فرد، یک هویت نسبی است و افراد از حیث­های متفاوت، دارای هویت­های متفاوت هستند. یک فرد، یک هویتی شغلی، فامیلی و دینی می ­تواند داشته باشد(عباس­زاده و عباسی، ۱۳۸۴: ۳۵۶-۳۵۵).
با دقت در معناهای این واژه در فرهنگ لغت و همچنین تعاریف علوم مختلف می­توان گفت: هویت به معنای پاسخ به پرسش‌های «من کیستم؟» و «من چیستم؟» است؛ که از آغاز تولد آغاز می­ شود و تا پایان حیات هر فرد در حال شکل­ گیری و تغییر است؛ اما «لوکمان و برگر» جامعه شناسان آمریکایی، از منظر دیگری به هویت توجه دارند. آنان هویت را در برگیرندۀ همه نقش­ها و گرایش­های فرد می­دانند که در طول مدت اجتماعی شدن درونی کرده است؛ بنابراین هویت در جریان فرایند اجتماعی شدن شکل می­گیرد، باقی می­ماند، تغییر می­ کند و یا حتی از نو شکل می­گیرد. با این رویکرد می­توان هویت را حاصل دیالکتیک «واقعیت ذهنی» و «واقعیت عینی» دانست که در برابر ساختارهای اجتماعی معین واکنش نشان داده و موجب حفظ، تغییر یا شکل­ گیری مجدد ساختارهای اجتماعی می­ شود (لوکمان و برگر، ۱۳۷۵: ۲۳۶).
آنتونی­گیدنز[۱۱] نظریه پرداز انگلیسی «واقعیت ذهنی» را در «خودآگاهی» و «واقعیت عینی» را در «کنش اجتماعی» جست­وجو می­ کند. بر این اساس هویت را آگاهی شخص، گروه و جامعه به خود می­داند که در کنش­های اجتماعی به صورت تدریجی شکل می­گیرد(گیدنز، ۱۳۸۷: ۸۱).
به هر حال هویت از خصوصی­ترین جلوۀ فردی تا عمومی­ترین نمود جمعی را در برمی‌گیرد. از هویت به معنای مختصات ویژۀ فرد و متمایز کنندۀ او از دیگران گرفته تا هویت به عنوان پدیده ­های جمعی که تا تفکر و رفتار به صورت جمعی اجرا نگردد آن نیز حاصل نخواهد شد، یاد می‌شود(خانیکی،۱۳۸۳: ۱۰).
از نظر نگارنده، هویت به مثابه احساس تمایز شخصی، احساس تداوم شخصی، احساس استقلال شخصی گرفته تا تفاوت فردی شخص در ارتباط با دیگران و ماهیت افکار و تلقیات یک جامعه از زندگی، همه و همه ابعاد مختلفی از این پدیدۀ پیچیدۀ چند­ وجهی هستند. بر این اساس می­توان جهت‌گیری هویت را با پسوندهای آن مضیّق یا موسّع نمود از قبیل هویت فردی، هویت جمعی، هویت جنسی، هویت نژادی، هویت اجتماعی، هویت دینی، هویت فرهنگی، هویت سیاسی، هویت بوم شناختی، هویت ملی، هویت جهانی و غیره که هر کدام از این مفاهیم در کنار هویت، جهت­گیری تحلیل را مشخص می­سازد.
همان‌گونه که ریچارد جنکینز[۱۲] در کتاب «هویت اجتماعی» هویت را این‌گونه تعریف می­ کند: «هویت دو معنای اصلی دارد. اولین معنای آن مفهوم تشابه مطلق را بیان می­ کند؛ این با آن مشابه است. معنای دوم آن تمایز است که با مرور زمان سازگاری و تداوم را فرض می­گیرد. به این ترتیب، به مفهوم شباهت از دو زاویه مختلف راه می­یابد. مفهوم هویت هم‌زمان میان افراد یا اشیاء دو نسبت محتمل برقرار می­سازد؛ شباهت و تفاوت»(جنگینز، ۱۳۷۱ : ۵).
جنگینز فعل «شناسایی» را از ضرورت لازمه هویت می­داند به اعتقاد وی «بدون توان شناختن شباهت­ها و تفاوت­ها هویت، معنایی نمی­یابد. توان شناسایی تمایزات و تشابهات به معنای دسته­بندی اشیاء یا افراد در دسته­های معین خواهد بود که هر دسته دارای شباهت در اجزا خود و تمایز با دسته دیگری است. لذا در ادامه جنگینز دو معنای دیگر به آن اضافه می­ کند: اول طبقه ­بندی کردن اشیاء و افراد و دوم مرتبط ساختن خود با چیز یا کسی دیگر که به بازتابی بودن هویت در روابط اجتماعی دلالت دارد. از تعریف بالا این‌گونه استنباط می­ شود که: هویت یک فرایندی که با معنا ارتباط دارد و معنا نیز خصلت ذاتی اشیاء و واژه نیست، بلکه در ارتباط با اشیاء یا واژه­ های دیگر توسط فرد به دست می ­آید. جنگینز در این باره می­گوید:«هویت به معنا مربوط می­ شود و معنا خصیصۀ ذاتی واژه ­ها و اشیاء نیست، بلکه نتیجۀ توافق و عدم توافق است، همواره تا اندازه­ای به اشتراک گذاشته می­ شود و تا اندازه­ای در باب آن چون و چرا می­ شود. همچنین هویت را صرفاً می­توان همچون یک فرایند فهم کرد، همچون بودن و شدن»(جنگینز، ۱۳۸۱: ۶). گرچه به تعبیر مانوئل­کاستلز، هم هویت فرایند ساخته شدن معنا است؛ اما وی ساخته شدن معنا را بر پایه یک ویژگی فرهنگی یا یک دسته ویژگی‌های فرهنگی که بر دیگر منابع معنا برتری دارند تعبیر می­ کند. به اعتقاد او هویت منبع معنا برای کنش گران است و به دست آن­ها از رهگذر فرایند فردیت بخشیدن ساخته می­ شود، یعنی همان‌گونه که نقش­ها، کار ویژه‌ها را سازمان می­ دهند، هویت­ها هم معنا را سازمان می­ دهند(Castells, 1997: 7). کاستلز هویت را فرایند معناسازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی با مجموعه به هم پیوسته­ای از ویژگی­های فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داشته باشند، می­داند(کاستلز، ۱۳۸۰ : ۱۱۳).
بنابراین هویت­ها، معناهایی کلیدی هستند که ذهنیت افراد را شکل می­ دهند و مردم به واسطه آن‌ها نسبت به رویدادها و تحولات محیط زندگی خود حساس می­شوند، مردم به دیگران می­گویند که چه کسی هستند و مهم­تر اینکه به خودشان نیز می­گویند که چه کسی هستند و سپس می­کوشند به گونه‌ای رفتار کنند که از آن کسی که تصور می­ کنند هستند، انتظار می­رود(Holland, 1998: 6).
براساس نظر جنکینز «هویت مفهومی است که اولاً دنیای درونی یا شخصی را با فضای جمعی اَشکال فرهنگی و روابط اجتماعی ترکیب می­ کند. دومین استنباط اینکه، وجود دیگری (other) در فرایند هویت­یابی در شباهت و تفاوت در میان حداقل دو شیء یا دو فرد معنا می­یابد. رابطۀ میان خود و دیگری رابطه­ای دوطرفه است. به گونه‌ای که در غیاب یکی، دیگری معنا نخواهد داشت. نتیجۀ تمایز میان خود و دیگری ایجاد مرزبندی­های هویتی در جهان اجتماعی است. این مرزها در تعامل میان اعضای گروه ­های دارای هویت متفاوت می­شوند. «هویت بیشتر به فرآیندهای مرزبندی می ­پردازد تا به خود مرزها» (جنگینز، ۱۳۸۱: ۱۶۷). نکته حائز اهمیت در اینجا اجتماعی بودن هویت­های انسانی است. یعنی همۀ هویت­های انسانی، اجتماعی هستند.
لذا هویت در فرایند ارتباط با اجتماع کسب می­ شود. جنگینز می­گوید: «اگر هویت شرط ضروری حیات اجتماعی است. عکس آن نیز صادق است؛ یعنی هویت فردی که در خویشتن تجسم یافته است جدا از سپهر اجتماعی دیگران معنادار نیست. افراد یگانه و متفاوتند، اما خویشتن آن­ها به طور کامل در اجتماع ساخته می­ شود؛ یعنی در فرآیندهای اجتماعی شدن اولیه و متعاقب آن در فرایند جاری تعامل اجتماعی که در چارچوب آن­ها افراد در طول عمرشان خود و دیگران را باز تعریف می­ کنند»(همان: ۳۵).
استنباط دیگر اینکه این فرایند «بازاندیشانه»[۱۳] است. فرد در فرایند هویت­یابی موجودی منفعل نیست، بلکه عاملی فعال در معنادهی و تفسیر محسوب می­ شود. جنگینز فرایند هویت­مندی را بر اساس دیالکتیک درونی- برونی تحلیل می­ کند که فرایندی بازاندیشانه است. دیالکتیک درونی – برونی که توأمان شناخت خود و دیگران را باعث می­ شود، رابطۀ دوسویه میان هویت و اجتماع را بیان می­ کند، به طوری که هم هویت شرط ضروری برای حیات و تعامل اجتماعی محسوب می­ شود و هم بدون مشارکت در تعاملات اجتماعی هویت­یابی امری ناممکن است هویت جدا از سپهر اجتماعی دیگران اصولاً معنادار نیست(همان).
گیدنز نیز هویت را امری کاملاً بازاندیشانه می­داند که فعالانه ساخته می­ شود به نظر او : «"هویت” در واقع همان چیزی است که فرد، چنانکه در اصطلاح خودآگاهی آمده است، به “آن” آگاهی دارد. به عبارت دیگر، هویت شخصی چیزی نیست که در نتیجۀ تداوم کنش­های اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد، بلکه فرد باید آن را به طور مداوم و روزمرّه ایجاد کند و در فعالیت­های بازتابی خویش مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد»(گیدنز، ۱۳۸۳: ۸۱).
ویژگی دیگر هویت دارا بودن یک یا چندین خصوصیت است. در واقع ما با مشاهده و یا درک این خصوصیت­ها در یک فرد و دادن معانی آن­ها می­توان هویتی برای او قائل شد. ویژگی­ها و عناصر فیزیکی و بدنی، روانی، سیاسی، فرهنگی و نظایر آن همه می­توانند مبناهای هویت­یابی انسان باشند. هویت­هایی مانند «فقیر» و «خوش­تیپ»، «سیاه‌پوست» و غیره چنین چیزی را به خوبی نشان می­دادند(حسین­بر، ۱۳۸۶: ۵۴).
یکی دیگر از ویژگی­های هویت ایستایی و در عین حال پویایی آن است. به عبارتی از پارادوکس­های مفهوم هویت این است که به طور هم­زمان حامل یک عنصر ایستایی و یک عنصر پویایی است. از یک سو بیانگر استمرار و تداوم تاریخی است و از سوی دیگر به دلیل فرایند بودن همواره در معرض تولید و بازتولید تعریف است. آنتونی گیدنز معتقد است که هویت­ها برساخته و همیشه در حال ساخته شدن هستند و پیوسته تولید و بازتولید می­شوند. استوارت‌هال نیز بر این باور است که هویت ایستا نیست و مداوم در حال شدن است(به نقل از نوچه فلاح، ۱۳۸۳: ۲۵و ۲۷). فرهنگ رجایی نیز بر پویایی هویت تاکید کرده و آن را به یک رودخانه تشبیه کرده است: «مقوله هویت به رودخانه تشبیه است. از یکسو تداوم دارد وگرنه در صورت انقطاع دیگر رودخانه نیست. اما در عین حال از تحول برخوردار است. زیرا در مسیر خود هم از مناطق جغرافیایی متعدد با مختصاتی مانند هموار، شیب­دار، پرپیچ و خم، خاکی و… می­گذرد و از طرفی بسته به زمان و فصل سال، قوت، سرعت و میزان آب رودخانه کم و زیاد می­ شود»(رجایی، ۱۳۸۳: ۶۷). بنابراین ماهیت هویت به دلیل در جریان بودن دائماً در معرض بازتولید و بازتعریف است.
هویت همچنین از ویژگی چند لایگی برخوردار است. این لایه ­ها و سطوح، زندگی انسان را از هستی درونی فرد تا هستی ملی و جهانی وی در بر می­گیرند. لایه یا سطح اولیه آن در مقیاس فردی است. از دیدگاه روانکاوانه در این سطح هر شخص در زندگی خود پیوسته تجربیاتی را بدست می ­آورد و بر هسته اصلی شخصیت خود لایه­ های جدیدی می­افزاید؛ چنانکه افزایش و تثبیت این لایه ­ها سبب شکل­ گیری هویت آدمی می‌شود. (حاجیانی، ۱۳۸۴: ۱۰۲). لایه و سطح دوم مربوط به هویت جمعی یا گروهی است که می­توان در مورد سطح خانوادگی، خویشاوندی، قومی، طایفه­ای، محلی و ملی و فراملی مطرح شود(شیخاوندی، ۱۳۷۹ :۲۸).
بنابراین معمای هویت در چهرۀ نوین آن، ربطی وثیق با تولد «شناسا» (سوبژه) دارد. پیدایش و یا «کشف وجود» فاعل شناسا یکی از عناصر بانی عصر مدرن است و بالطبع این ثبت و تثبیت تاریخی آزادی فاعل شناسا به عنوان شرط ضروری بقای آن است. از همین رو، عصر مدرن در ادوار متفاوت خود تاکنون نه تنها ادعای پاسخگویی به پرسش «کیستی و چیستی من» را داشته است، بلکه «خالق» هویت­های متنوع برای «من» نیز بوده است(عباسی و عباس­زاده، ۱۳۸۳: ۳۰-۲۸).
ما در زمانه­ای می­زییم که موجودیت «فاعل شناسا» و استعداد «بازنمایی» آن به شدت به مخاطره افتاده و عده­ای نیز پا را فراتر گذاشته و خبر از مرگ انسان (سوبژه) می­ دهند. به اعتقاد اینان، عصر ما، عصر گسست­ها و پیوست­های بلاانقطاع، عصر «هویت­های کدر و ناخالص»[۱۴]، «مرزهای لرزان و بی­ثبات»، تجلیل از «تمایزات»[۱۵]، در اندیشۀ دریدا ترکیبی است از to Differ (تفاوت داشتن) به علاوه toDeffer (به تعویق انداختن). به معنای اول نشانگر تمایز یا فاصلۀ مکانی[۱۶] و معنای دوم بیانگر تمایز یا فاصلۀ زمانی[۱۷] است(Derrida, 1982: 7-8).
به عبارت دیگر، واژۀ مذکور در عین حال دارای دو وجه «هم­زمانی»[۱۸] و «در زمانی»[۱۹] است. تأکید بر«آیین‌های صدقی محلی»[۲۰] و عصر «وانمودها»[۲۱] و «فرا واقعیت‌ها» [۲۲] است. بسیاری یک گام فراتر نهاده و بر این اعتقاد شده ­اند که تمامی‌«نقاط کانونی و گره­ای»[۲۳] که هویت­ها پیرامون آن­ها شکل گرفته و ثبات و قرار می­یافتند، همگی خود «دال­های تهی­»ای بیش نیستند و همواره در معرض تغییر و تصرف هستند. بنابراین، «ابژه»های هویت­ساز نیز دچار بحران بی­هویتی شده ­اند(Ibid).
از آنجائیکه لایه­ های مختلف هویت هر فرد با خود درونی انسان از دوران کودکی آغاز و تا پایان با اجتماعات محلی و در نهایت بین ­المللی را پیوندی پایدار داشته و دارد، می­توان آن را به رودخانه­ای تجسم نمود که در جریان دائمی زندگی فرد، به طور خودآگاه و غیر خودآگاه در بستر گذشته تاریخی و تعاملاتی که تکنولوژی روزآمد در اختیارش قرار می­دهد؛ در تداوم زمان لایه ­هایی از ارزش­ها، سلیقه­ها، آداب و رسوم و فرهنگ­های مختلف را بر خود فسیل می­سازد(Ibid).
بنابراین انسان امروز، دیگر قادر نیست وجود خود را در محدوده‌های یک هویت معین حفظ کند. اگر به تعریف اندیشمندان علوم سیاسی توجه داشته باشیم؛ هویت مفهومی جمعی است، که به افرادی اشاره دارد که در تعامل با یکدیگر بر اساس تاریخ، زبان و… مشترک، ملتی را تشکیل می­ دهند و هویتی را می­سازند. بنابراین هویت فرهنگی که بحث اصلی این مقاله است از مصادیق و زیر مجموعه اصلی هویت ملی است؛ از قرن نوزدهم با تحولات سریع تکنولوژی، در بستر توسعه صنعتی و دسته­بندی جوامع به کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، مشترکات زبانی، تاریخی، و مهم­ترین آن فرهنگ مشترک تحت تأثیر تغییرات ناگهانی و غیرمترقبه واقع شده است. شبکه ­های ماهواره­ای با کمک ابزارهای فنی(رسانه­های جمعی) از جمله: اینترنت و تلویزیون ماهواره‌ای و…، با پخش برنامه ­های متنوع فضا و زمینه ­های فرهنگی جدیدی را در جوامع تکثیر نموده ­اند؛ لذا با ارائه فرهنگ­های متنوع موجب ایجاد بحران هویت گشته­اند. انسان امروز از آن رو دچار بحران هویت است که هویت، دیگر مجموعه ­ای یک­دست از ارزش­های ثابت و مطمئن نیست(شایگان، ۱۳۸۰، ۱۳۴-۱۳۳).
لذا هویت در این گستره زمانه بی­مکانی دچار بحران خواهد شد و ما هرچه بیشتر بر هویت خویش تأکید کنیم، هرچه تعلق خود را به گروه یا ملت با صدای بلندتر جار زنیم، آسیب­پذیری هویت خویش را بیشتر نشان داده­ایم. به ­طور کلی باید گفت، هویت به ویژگی یا ویژگی­هایی گفته می­ شود که بر مبنای دو بعد تشابه و تمایز، موجب شناختن و شناسایی افراد و اشیاء می­شوند. هویت به عنوان محمل و وسیله شناخت، به درک و فهم افراد از خود و دیگران به عنوان یک وجود مشخص و متمایز کمک می­ کند. هویت به عنوان منبع و سرچشمه معنا، منبع شناخت احساسات، عواطف، سازمان دهنده کنش­های جمعی و فردی ماست. سوم اینکه هویت در عین داشتن یک سرچشمه پایدار، جریانی پویاست و دارای لایه فردی و جمعی است(ساعی، ۱۳۹۰).
در پایان اشاره دارم به اینکه آن گونه که جنکینز بیان داشته هویت از ۱۲ سالگی یا آغاز تولد تا ۲۰ سالگی شکل می­گیرد تصور نگارنده بر این است که همان‌گونه که ‌هابرماس بیان داشته ویژگی­های ژنتیکی در ارتباط مستقیم با هویت و فهم از خود و جایگاه اجتماعی است؛ بنابراین هویت هر فرد بخشی ذاتی و همراه فرد متولد می­ شود، که به ویژگی­های ژنتیکی و وراثتی فرد برگردد و همین ذات درونی فرد موجب می­گردد که فرد در انتخاب و تقویت و تثبیت هویت خویش بر اساس ذائقه و غرایز درونی کشش به سوی هویتی خاص داشته و از خطوط فرهنگی خاصی پیروی نماید؛ بخش دیگر که در ارتباط فرد با محیط درونی (خانواده) و محیط پیرامونی ( اجتماعات کوچک مدرسه، جامعه محلی و بین ­المللی) کسب می­ شود تا پایانی­ترین لحظات زندگی فرد در حال تغییر، و کسب هویت­های جدید است و این امر بیشتر مرهوم تکنولوژی و ابزارهای فنی آن می­باشد که در واقع انسان در کهکشان دیجیتال وارد شده و پویایی در صدم­های ثانیه صورت می­پذیرد.
۲-۳-۲-انواع و سطوح هویت:
اکثریت اندیشمندان علوم روان­شناسی، مردم­شناسی و علوم اجتماعی و نظریه­پردازان شخصیت هویت را در درجه اول امری فردی و شخصی می­دانند و عقیده دارند که هویت به ویژگی­های شخصیتی و احساس فرد مربوط می­ شود (گل­محمدی، ۱۳۸۰: ۱۴).
مفهوم هویت در منابع جامعه ­شناسی امروز تعریف دقیق­تری پیدا کرده است. فرهنگ جامعه ­شناسی«بلک­ول»، هویت به معنی پنداشت نسبتاً پایدار فرد از کیستی و چیستی خود در ارتباط با افراد و گروه ­های دیگر تعریف شده که از طریق تعاملات اجتماعی فرد با دیگران در فرایند اجتماعی شدن تکوین می­یابد. در واقع هویت امری اجتماعی و اکتسابی و نه شخصی است که فرد آن را در تعامل با افراد و گروه ­های اجتماعی کسب می­ کند(به تقل از عبداللهی و حسین­بر، ۱۳۸۱ : ۱۰۷).
به عبارتی جامعه­شناسان با تأکید بر دیالکتیک میان فرد و جامعه معتقدند که هویت در نگرش­ها و احساسات افراد نمود می­یابد، ولی بستر شکل­ گیری آن زندگی جمعی است و کاملاً به صورت اجتماعی به واسطه مراحل مختلف اجتماعی شدن و تعامل اجتماعی، ساخته می­ شود(Jenkins, 1996: 20). بر این اساس، هویت مقوله­ای اجتماعی و برساخته است؛ یعنی در فرایندهای اجتماعی شدن که افراد در چارچوب آن‌ها و خود و دیگران را تعریف و بازتعریف می­ کنند، شکل می­گیرد. بر این اساس عوامل محیطی و اجتماعی مختلفی از جمله خانواده، مدرسه، همسالان، گروه ­های مرجع و رسانه­های جمعی در شکل­ گیری هویت تأثیرگذارند(ساعی، ۱۳۸۹).
باتوجه به مطالب ذکر شده، اگر هویت را امری اجتماعی و حاصل تعامل فرد با افراد و گروه ­های اجتماعی بدانیم با دو نوع هویت فردی و هویت جمعی(اجتماعی) سروکار داریم. این دسته­بندی مهم­ترین نوع دسته­بندی است که بر مبنای ابعاد اصلی هویت یعنی همان تمایز و تشابه صورت گرفته است. بر این اساس مبنای اصلی هویت فردی، تمایز از دیگران و مبنای اصلی هویت جمعی، شباهت با دیگران است.
۲-۳-۲-۱-هویت فردی
هویت فردی که با مفاهیمی چون، «من» [۲۴]، «نهاد»[۲۵] یا مخزن انرژی عاطفی و «ابرمن»[۲۶] یعنی خودِ­آرمانی یا نمایندۀ واقعیت بیرونی، و شخصیت تحلیل و عنوان می­ شود؛ مجموعه ویژگی­ها و حالات و صفاتی است که باعث تمایز یک فرد از سایر افراد می­ شود.
هویت در درجه اول امری فردی و شخصی است که با شکل، نام، باورها و سایر ویژگی­های شخصی و ظاهری تعریف می­ شود. این وجه از هویت با هویت جمع ارتباط و وابستگی تنگاتنگی دارد؛ به طوری که با هویت جمعی، هویت فردی نیز معنا پیدا می­ کند(عباسی و عباس­زاده، ۱۳۸۳).
هویت فردی به پرسش «من کیستم؟ و چیستم؟» پاسخ می­دهد و بیانگر مجموعه ویژگی­هایی است که یک فرد را از دیگران متفاوت می­سازد و به او فردیتی خاص می­بخشد. به تعبیر گیدنز «هویت فردی همان «خود» است که فردی به عنوان بازتابی از زندگی­نامه خود می­پذیرد»(گیدنز، ۱۳۷۸ : ۸۲). هویت فردی شاخصه­های فردی یک فرد است مانند نام و نام خانوادگی، محل تولد، پدر و مادر و با برخی ویژگی­های خاص دیگر مانند «تیز هوش»، «قوی» و غیره. به عبارتی هویت فردی به ویژگی­های فردی بر می‌گردد(عبداللهی و حسین­بر، ۱۳۸۱: ۱۰۷).
فروید روان­شناس معروف «من» را آن قسمتی از نهاد می­داند که تحت تأثیر مستقیم دنیای خارج و به واسطۀ آگاهی و ادراک تکوین می­یابد. پس، تجلی «من» وقتی عملی می­گردد که تأثیر دنیای خارجی احساس شده باشد؛ لکن حوزۀ قضاوتش موقعی حقیقتاً برقرار می­ شود که فرد کنترل حرکات ارادی‌اش را در اختیار داشته باشد. از طرفی، «من» بین شخص و دنیای خارج میانجی­گری می­ کند(عباس­زاده و عباسی، ۱۳۸۴: ۳۶۱-۳۶۰).
زیگموند فروید[۲۷] روانکاو اتریشی در بحث هویت معتقد است که ضمیر خودآگاه افراد در مقابل ضمیر ناخودآگاه فردی آنان بخش اعظم شخصیتی آدمی را شکل می­دهد. «یونگ» نیز ضمیر «ناخودآگاه» را به دو لایه تقسیم می‌کند: لایۀ جمعی و لایۀ فردی. لایۀ فردی به احیای قدیمی­ترین مضامین دوران کودکی ختم می­ شود، درحالی‌که لایۀ جمعی شامل زمان پیش از کودکی است؛ یعنی شامل مضامین بازماند] حیات اجدادی است. او معتقد است که اگرچه هر انسانی دارای شیوۀ زندگی خاص خود است، ولی به میزان زیادی اسیر و نمایندۀ یک روح جمعی به حساب می ­آید که عمر آن به قرن­ها بالغ می­ شود(به نقل از عباس زاده و دیگران، همان). روانشاسان معتقدند که حداقل چهار مسئلۀ اساسی در احساس هویت فردی وجود دارد:
اول: انسانی، این احساس که فرد، یک موجود انسانی است؛
دوم: جنسیت، احساس فرد از مردانگی یا زنانگی؛
سوم: فردیت، این شناخت که فردی خاص و بی­نظیر است؛

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...