دردی ماه همان سال ناصر قشقایی نیز به علت بیماری فرزندش – عبدالله- که در آمریکا تحصیل می‌کرد، عازم این کشور شد. دکتر مصدق از وی خواست تا در آمریکا اقداماتی برای بازاریابی نفت ایران انجام دهد. [۴۰۹] ناصر قشقایی در آمریکا با کمپانی‌ها و دست اندرکاران بازار نفت مذاکراتی انجام داد. در نتیجه پس از مذاکره با فردی به نام «اسمیت» پیشنهادات وی را مبنی بر خرید بنزین از ایران برای دکتر مصدق ارسال کرد. [۴۱۰] دکتر مصدق در پاسخ اظهار داشت که نماینده خریدار باید به تهران آمده پیشنهادات خود را به هیأت فروش ارائه دهد. [۴۱۱] وی همچنین با اشخاص دیگری از جمله سناتور «واتسن» که دست اندرکار بازار نفت بود، دیدار کرد اما بیشتر آنان اظهار می‌کردند برای خرید نفت ایران باید از دولت آمریکا توصیه نامه داشته باشند و وزارت دفاع آمرکیا نیز به خاطر نارضایتی انگلیسی‌ها، حاضر نبود این توصیه نامه ها را صادرکند. ازاین رو ناصر قشقایی با مقامات وزارت دفاع آمریکا مذاکراتی انجام داد که به نتیجه‌ای نرسید. [۴۱۲]
مقاله - پروژه
وی در این سفر مصاحبه‌هایی با مطبوعات و سایر رسانه‌های گروهی آمریکا انجام داد و دراین مصاحبه‌ها با حمله به وزیر امور خارجه آمریکا، او را متهم کرد که از سیاست‌ انگلستان در برابر ایران حمایت می‌کند. همچنین اظهار داشت در صورت حمله هر قدرت خارجی به ایران، ایل قشقایی به جنگ آنان خواهد رفت. این مصاحبه بازتاب وسیعی در رسانه‌های آمریکا یافت و در نتیجه قشم وزیر امور خارجه آمریکا را برانگیخت. [۴۱۳]
اقدامات قشقایی ها سبب گردید که انگلیسی‌ها و دربار شاه، دست به تحریکاتی در برابر آنان بزنند، پس به فرماندهان ارتش در فارس دستور داده شد از راه‌های مختلف به ایل قشقایی و موقعیت برادران قشقایی فشار وارد سازند. بدین ترتیب اختلافاتی بین قشقایی‌ها و مقامات ارتش به وجود آمد. [۴۱۴] این اختلافات موجب گردید شایع شود قشقایی‌ها قصد شورش در برابر دولت رادارند. این شایعات در مطبوعات خارجی نیز انعکاس یافت. ناصر قشقایی برای پایان دادن به این شایعات که عمدتاً از دربار نشأت می‌گرفت، در نطقی در مجلس سنا، حمایت همه جانبه خود را از دکتر مصدق اعلام داشت. همچنین در نامه‌ای به دکتر مصدق اظهار داشت: حاضر است یک سوم زمین‌های کشاورزی خود را در منطقه ییلاقی ایل قشقایی در اختیار دولت وی بگذارد تا برای هزینه‌های جاری دولت استفاده شود. انتشار نامه فوق بازتاب زیادی نزد هیأت دولت و طرفداران مصدق داشت و در جلسه هیأت دولت از ناصر قشقایی قدردانی شد. [۴۱۵]
برادران قشقایی در حوادث ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نیز فعالانه وارد عمل شدند. محمدحسین و خسرو قشقایی که در دوره هفدهم نیز به مجلس راه یافته بودند، در کنار سایر نمایندگان وابسته به جبهه ملی به طور همه جانبه از دکتر مصدق حمایت کردند. آنان همچنین از مردم خواستند به طرفداری از دکتر مصدق قیام کنند. [۴۱۶] در فارس نیز دست به اقداماتی زدند؛[۴۱۷] از جمله تهدید کردند که برای حمایت از دکتر مصدق به پادگان شیراز حمله خواهند کرد. [۴۱۸]
پس از استعفای احمد قوام و انتصاب مجدد دکتر مصدق به نخست‌وزیری، خسرو قشقایی به همراه آیت الله کاشانی و عده‌ای از نمایندگان طرفدار مصدق، از طریق رادیو به ایراد سخنرانی پرداخت و مردم را به حفظ امنیت شهر و آرامش دعوت نمود. [۴۱۹] وی در دوم مرداد ۱۳۳۱ در مجلس، در نطقی آمریکایی‌ها را مورد حمله قرار داد و چنین اظهار داشت: «آمریکایی‌ها تانک‌های سنگین را به دولت ایران می‌دهند، برای کشتن مردم نه برای جنگ». سپس مبلغی برای ساختن مجسمه زنی که در روز ۳۰ تیر به هواداری از مصدق خود را جلو تانک انداخته بود، کمک کرد. [۴۲۰]
در دوره‌ دوم نخست وزیری دکتر مصدق؛ تحریکا و فشار ارتش در فارس در برابر قشقایی‌ها افزایش یافت و هر بار به بهانه‌های مختلف نیرو به مناطق قشقایی‌ها گسیل می‌شد. ناصر قشقایی‌ در اعتراض به این اقدام، ارتش را متهم کرد که برای ایجاد اغتشاش در فارس و تأمین منافع انگلیسی‌ها، دست به این اقدام زده است، اما با پیگیری دکتر مصدق و مذکرات ناصر خان این تنش‌ها تا حدودی کمتر شد. [۴۲۱]
در زمستان سال ۳۱ حوادثی که در مرکز به وقوع پیوست، یک بار دیگر قشقایی‌ها را به واکنش برانگیخت. این حوادث که از اختلافات بین نمایندگان جبهه ملی ناشی می‌شد، سرانجام باعث جدایی اشخاصی چون مکی،‌بقایی و حائری زاده از دکتر مصدق گردید. دراین اوضاع ناصر خان به طور مرتب با ارسال تلگراف‌هایی به نمایندگان جبهه ملی، آنان را به سازش دعوت نمود، و پیشنهاد کرد برای رفع اختلافات بین آنان، چهدر فارس و چه در تهران، حاضر به هر گونه اقدام می‌باشد. [۴۲۲]
هم زمان با کوشش‌های ناصر قشقایی، برادران وی در مجلس حمایت خود را از دکتر مصدق ادامه دادند. خسرو قشقایی در یک سخنرانی در مجلس، پشتیبانی مردم شهرهای مختلف فارس را از دکتر مصدق اعلام داشت. [۴۲۳] با افزایش تنش‌هایی سیاسی در تهران، فرماندهان نظامی در مناطق قشقایی اقدامات تحریک آمیز جدیدی را شرع کردند و به بهانه اینکه سران طوایف به حضورشان نرسیده‌اند، آنان را مورد تهدید قرار دادند. در نتیجه احتمال وقوع درگیری پیش بینی می‌شد. ناصرخان برای جلوگیری از وقوع بحران جدید، کوشش زیادی کرد و با اقدامات برادران قشقایی در تهران و مذاکره با دکتر مصدق و سران نظامی کشور، این تنش نیز فروکش کرد. [۴۲۴]

۳ – ۷ – ۵ حمله به اداره اصل چهار آمریکا در شیراز و واکنش قشقایی‌ها

سازمان «اصل چهار» درایران، شعبه‌ای نیز در شیراز دایر کرده و به خدماتی از قبیل کمک‌های کشاورزی، بهداشتی و فرهنگی و فرستادن مأموران بهداشتی و معلم به میان عشایر پرداخت. [۴۲۵] چون آمریکایی‌ها پیشینه استعماری نداشتند و اقدامات نوع دوستانه آنان در آن سال‌ها نزد مردم ایران محبوبیتی ایجاد کرده بود، قشقایی‌ها نیز از اقدامات عمرانی و فرهنگی سازمان اصل چهار استقبال کردند. اما گسترش نفوذ آمریکا در ایران باعث نگرانی قدرت‌های استعماری یعنی شوروی و انگلستان می‌گشت. پس آنان به ویژه روس‌ها، به وسیله عوامل داخلی خود کوشش کردند کارشکنی‌هایی در برنامه‌های آمریکا از جمله سازمان اصل چهار انجام دهند.[۴۲۶] یکی از این اقدامات حمله به دفتر این سازمان در شیراز بود.
حادثه حمله به اداره اصل چهاردر شیراز بدین ترتیب آغاز گردید: در روز پنج شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۳۲ یکی از هواداران دکتر مصدق به نام «کریم پو رشیرازی» میتینگی در حمایت از اقدامات مصدق تشکیل داده بود. وی در حین سخنرانی از طرف عده‌آی از اعضای حزب برادران (که مخالف دکتر مصدق بودند) موردحمله قرار گرفت.[۴۲۷] در مرحله اول، حمله کنندگان توسط هواداران جبهه ملی عقب رانده شدند، اما بار دیگر با همکاری تعدادی پلیس در لباس شخصی، به مردم حاضر در محل حمله کردند. سپس پلیس رسماً به هواداران مصدق حمله کرد و آنان را مورد ضرب و شتم قرار داد.[۴۲۸] در این بین عده‌ای از آشوبگران که بیشتر از اوباش شهر بودند، به دفتر سازمان اصل چهار حمله کردند و پس از تخریب، آتش زدن و غارت اموال سازمان نامبرده، کارمندان امریکایی را مورد ضرب و شتم قرار دادند.[۴۲۹] گویا اعضای حزب توده که در این زمان در شیراز فعالیت های خود را افزایش داده بودند، دراین حمله شرکت داشته‌اند.[۴۳۰]
پس ازاین حادثه، کارمندان اصل چهار با راهنمایی «محل بهمن بیگی»- یکی از قشقایی‌ها که از کارکنان آن سازمان بود- به باغ ارم – مرکز اصلی قشقایی‌ها در شیراز – منتقل شدند و موردحمایت قشقایی‌های حاضر در باغ ارم قرار گرفتند.[۴۳۱] در این زمان ناصرخان قشقایی در فیروزآباد بود و شب همان روز از واقعه مطلع شد. پس عده‌ای از تفنگ چیان خود را برای حفاظت از آمریکایی‌ها به شیراز فرستاد. روز بعد نیز شخص وی به طرف شیراز حرکت کرد و نیروهای قشقایی را به «آق چشمه» در جنوب شیراز فراخواند. در مدت کوتاهی تا عصر آن روز عده زیادی از قشقایی‌ها به وسیله کامیون وارد شیراز شدند. با حضور قشقایی‌ها در شیراز، اوضاع شهر تقریباً آرام شد و مخالفان دولت نیز عقب نشینی کردند.[۴۳۲]
از سوی دیگر «برینت»(Bryant) رئیس اداره اصل چهار شیراز، با ارسال تلگرافی به وارن (W.E. Warne) رئیس سازمان اصل چهار در تهران، وی را از واقعه آگاه ساخت. پس وارن و «هندرسن (Henderson) سفیر آمریکا در ایران، به دولت به شدت اعتراض کردند. دکتر مصدق در برابر اعتراض آنان گفت که در شیراز حکومت نظامی اعلام شده و تصمیم دارد استاندار و فرماندار نظامی فارس را تعویض کند. او همچنین کوشش کرد تا از مسافرت آنان به جنوب جلوگیری کند، ولی زمانی که با پافشاری وارن روبرو شد، «مهندس ابوالقاسم راجی» را برای بررسی و گزارش این واقعه به همراه آنان به شیراز فرستاد.[۴۳۳]
در روز ۲۸ فروردین ۱۳۳۲ وارن به همراه دو تن از اعضای سفارت آمریکا و مهندس راجی وارد شیراز شد. آنان مستقیماً از فرودگاه به باغ ارم رفتند. وارن در حضور کارمندان آمریکایی در باغ ارم در یک سخنرانی از قشقایی‌ها تشکر کرد و گفت: «زندگی این عده را فقط مدیون قشقایی‌ها هستیم. باغ ارم واقعاً برای ما باغ ارم یعنی باغ بهشت بود. و این عده – افرادی که مجهز به چوب و چماق هستند و اغلب لباس‌های مندرس پوشیده‌اند= برای ما فرشتگان و ملائک بهشت بودند. ما – افراد آمریکایی اصل چهار شیراز – دسته جمعی تصمیم گرفته‌ایم که هر سال در این روز یعنی روز نجات ما که ۱۶ آوریل است ، کلاه قشقایی بر سر گذاشته به کلیسا برویم و برای ایل قشقایی دعا کنیم». این نطق وارن، دبیران سفارت آمریکا را تحت تأثیر قرار داد، به طوری که گفتند ما این وضع را به وزارت خارجه اطلاع خواهیم داد تا رسماً‌از قشقایی‌ها تشکر شود.[۴۳۴]
روز بعد قشقایی‌ها عده‌ای را به شیراز فرستادند. ناصر خان اعلام کرد در شیراز عده زیادی از افراد پیاده و سوار قشقایی در خیابان‌های شیراز در حمایت از دولت دکتر مصدق، راه پیمایی خواهند کرد. انتشار این خبر موجب هراس مقامات سیاسی و نظامی فارس گردید، پس «سرتیپ عزیزی»، فرمانده لشگر، «سرتیپ میرفندرسکی» رئیس ژاندارمری فارس و «معینی» معاون استاندار، به ملاقات ناصرخان رفته درخواست کردند که به علت اعلام حکومت نظامی از تظاهرات ققایی‌ها در شیراز جلوگیری کند، اما وی آنان را مورد نکوهش قرار داد و گفت: دیروز به مخالفان دولت کمک می‌کردند وامروز مانع تظاهر ملیون می‌باشند.»[۴۳۵]
در همین بین از تهران خبر رسید که تغییراتی در مقامات لشکری و کشوری فارس انجام شده است؛ بدین ترتیب که «سرتیپ میر جهانگیری» به سمت فرماندهی لشکر، «سرهنگ فاضلی» به ریاست ستاد، «سرهنگ مجللی» به ریاست شهربانی و «ضیاء» (مدیر کل وزارت کشور) برای سرپرستی فرمانداری و معاونت استانداری فارس تعیین شده‌اند.[۴۳۶]
با این حال ناصر خان همچنان مصمم بود راه‌پیمایی قشقایی‌ها را در شیراز برگزار کند، پس سرتیپ میرجهانگیری به دیدار وی رفت و اظهار داشت که دکتر مصدق به شما پیام داده که به خاطر اوضاع خاص کشور، از برگزاری راه پیمایی خودداری کنید. بدین ترتیب ناصرخان به اردوی خود دستور داد اطراف شیراز را ترک کرده به مناطق خود بازگردند.[۴۳۷]

۳ -۷- ۶ تحریک ایلات علیه مصدق و عکس العمل قشقایی‌ها

انگلیسی‌ها پس از قطع امید از حل مسألمت‌آمیز مسأله نفت ایران، کوشش کردند با همکاری دربار و مهره‌های خود در ایران، برای براندازی دولت مصدق دست به اقداماتی بزنند. یکی از طرح‌های آنان تحریک ایلات و ایجاد شورش در برابر دولت وی بود. یکی از این شورش‌ها، شورش «ابوالقاسم خان بختیاری» بود.
با ازدواج شاه با «ثریا» دختر جلیل خان اسفندیاری- یکی از سران بختیاری- یک پیوند سیاسی بین بختیاری‌ها و دربار به وجود آمد. پس از ملی شدن صنعت نفت و قدرت گیری مصدق و مبارزات وی برای کم شدن نفوذ شاه، برخی از سران بختیاری با توجه به خویشاوندی با شاه و دوستی دیرینه با انگلیسی‌ها، به سوی مخالفان مصدق گرایش پیدا کردند، گرچه قدرت‌یابی بیش از حد قشقایی‌ها با توجه به حمایت آنان از مصدق، برای بختیاری‌ها که سال‌ها با آنان در رقابت بودند، دراین گرایش بی‌تأثیر نمی‌توانست باشد.
«سرلشگر زاهدی» که خود در آغاز از اعضاء کابینه دکتر مصدق بود، پس از روی گرداندن از وی با اعضای جدا شده جبهه ملی (مکی، بقایی و حائری زاده) ارتباط برقرار کرد و باهم در برابر مصدق دست به اقدامات تحریک آمیز زدند؛ زاهدی از طرفی با ابوالقاسم خان بختیاری که با انگلیسی‌ها ارتباط داشت، تماس گرفت و وی را به شورش تحریک کرد. از سوی دیگر مقامات سفارت انگلیس نیز پس از ملاقات با زاهدی و مشورت با لندن، پذیرفتند که اسلحه و پول در اختیار ابوالقاسم خان بگذارند.[۴۳۸] همچنین زاهدی وعده داد یک «جنوب آزاد» که در آن به بختیاری‌ها به رهبری ابوالقاسم خان، خود مختاری داده می‌شود، تشکیل خواهد شد و برای جلب نظر سایر خان‌ها بختیاری نیز اقداماتی انجام داد.[۴۳۹]
در بهمن ۱۳۳۱ عده‌ای از بختیاری‌ها به ریاست ابوالقاسم خان با همکاری اعضای کانون افسران بازنشسته که از سوی دربار حمایت می‌شد، در خوزستان به نیروهای دولتی حمله کردند و تلفاتی به نیروهای دولتی وارد ساختند.[۴۴۰] دلیل شورش بختیاری‌ها چنین عنوان شد: «چون مصدق، کشور را به سوی خرابی سوق داده، در نظر دارند استقلال خود و نیز کشور را در صورت کودتا حفظ کنند».[۴۴۱] این درگیری‌ها برای چند هفته ادامه پیدا کرد. سرانجام با اعزام نیروهای تقویتی به منطقه، بختیاری‌ها شکست خوردند، و ابوالقاسم خان به سوی منطقه بختیاری متواری گشت.[۴۴۲]
با انتشار خبر شورش ابوالقاسم خان، قشقایی‌ها برای سرکوبی بختیاری‌ها اعلام آمادگی کردند. این امر موجب نگرانی دیگر سران بختیاری شد؛ چون احتمال می‌دادند مورد حمله قشقایی‌ها واقع شوند. پس «امیر حسین خان»، «جهان شاه خان» و «بهمن خان بختیاری» برای جلوگیری از این اقدام با ناصرخان قشقایی دیدار و از اعمال ابوالقاسم خان اعلام بی‌زاری کردند.[۴۴۳] سرانجام با بازداشت ابوالقاسم خان، خطر رویارویی دو قبیله از بین رفت.
علاوه بر بختیاری‌ها، ارتش و هواداران دربار نیز در میان ایلات بویراحمد و ممسنی که همسایگان ایل قشقایی بودند، زمینه نفوذ خود را با زیرکی ایجاد نمودند. آنان زمینه اتحاد «حسینقلی خان رستم» از ایل ممسنی را که روابط دیرینه‌ای با دربار و انگلیسی‌ها داشت، با ناصر خان و «محمدحسین خان طاهری» و «ملک منصور باشی» به وجود آوردند.[۴۴۴] آنان در برابر سایر سران بویراحمد از جمله «عبدالله خان» و «خسروخان ضرغاپور» و کدخدایان طوایف «آقایی» و «کی گیوی»[۴۴۵] که از جمله هواداران مصدق محسوب می‌شدند و روابط نزدیکی با قشقایی‌ها داشتند، صف آرایی کردند که این رویارویی در حال تبدیل شدن به نبرد خونینی بود. ناصر خان قشقایی که در فارس حضور داشت، برای آرام ساختن اوضاع، دست به کار شد و با فرستادن شخصی به نام «فریدون خان کشکولی» نزد برخی از سران بویراحمد، آنان را به مصالحه دعوت نمودو از سوی دیگر با مذاکراتی که با مقامات لشکر فارس انجام داد، زمینه برقراری دوباره آرامش در بویراحمد را به وجود آورد.[۴۴۶]

۳ – ۷ – ۷ طرح کودتا علیه مصدق

انگلیسی‌ها به این نتیجه رسیدند که برای سرنگونی دولت مصدق باید به کودتا متوسل شوند، پس طرح خود را با سازمان CIA آمریکا در میان گذاشتند. پس از تشکیل نشستی بین چند تن از مقامت بلند پایه انگلیسی و آمریکایی و بررسی اوضاع ایران، تصمیم گرفته شد برای براندازی مصدق طرحی تهیه و به اجرا درآید.[۴۴۷] آنان سرلشکر زاهدی را فرد جایگزین مصدق تعیین نمودند. رهبری این عملیات که نام رمز آن «آجاکس» بود، به «کرمیت روزولت» محول شد. روزولت برای اجرای کودتا از راه مرز عراق به صورت ناشناس وارد ایران شد.[۴۴۸]
قشقایی‌ها که از ابتدای جنبش ملی شدن صنعت نفت با دکتر مصدق همراهی کرده بودند، در جریاناتی که پس از قیام ۳۰ تیر به وجود آمد، همچنان سرسختانه از وی حمایت کردند. پس از بروز اختلاف بین برخی از سران جبهه ملی و آیت الله کاشانی با دکتر مصدق، ناصرخان کوشش زیادی کرد تا بتواند اختلافات آنان را از بین برده صفوف سران نهضت ملی را یکپارچه سازد، اما با وجودمذاکرات زیادی که بین طرفین ترتیب داد، نتوانست به موفقیتی دست یابد.[۴۴۹]
در تیر ۱۳۳۲ که به علت تحریک و توطئه نمایندگان اقلیت مجلس در برابر دولت، مصدق تصمیم گرفت برای تعیین تکلیف مجلس به آراء عمومی مراجعه کند، خسرو قشقایی به اتفاق بیست و هفت تن از نمایندگان فراکسیون ملی، برای از اکثریت انداختن مجلس، استعفا کردند.[۴۵۰] ناصرخان نیز که در این زمان در فارس به سر می‌برد، در تلگرافی به دکتر مصدق با اظهار حمایت از وی، اعلام کرد: پانصد هزار نفر جمعیت ایل قشقایی از وی حمایت می‌کنند. ناصر خان درخواست کرد که «هر چه زودتر مجلس هفدهم که مورد تنفر و انزجار قاطبه ملت است» منحل و دستور انتخابات جدید صادر گردد.[۴۵۱]
از سوی دیگر آمریکایی‌ها در راه اجرای طرح سرنگونی دولت مصدق، کوشش کردند نظر قشقایی‌ها را به سوی خود جلب کنند،[۴۵۲] زیرا از قدرت و نفوذ آنان هراس داشتند. بدین سان هنگامی که کرمیت روزولت در نظر داشت با قشقایی‌ها تماس بگیرد با مخالفت «جورج کودیه» مأمور ارشد سیا در ایران، مواجه شد. وی به روزولت چنین گفت: «کیم، خوب به حرف‌های من توجه کن! این چهار برادر یعنی خان‌های حاکم، سراپا وحشت هستند… اکنون احساس می‌کنند که روزشان فرا رسیده و مشکل بتوانند خود را کنترل کنند و اگر به شاه نزدیک شدی دیگر نزد آنها نرو، خود را آفتابی نکن که جِرَت خواهند داد».[۴۵۳]
روزولت در مدت اقامت خود در تهران توصیه‌کودیه را جدی گرفت و کوشش کرد خود را از دید عموم مخفی کند. تنها با سه نفر ایرانی یعنی شاه، سرلشکر زاهدی و «مصطفی ویس» (نام مستعار اردشیر زاهدی) ارتباط برقرار ساخت.[۴۵۴] این اشخاص نیز مواظب بودند وی شناخته نشود، اما با وجود این تدابیر، قشقایی‌ها از حضور روزولت در ایران آگاه شدند و به طور غیرمستقیم پیام‌هایی علیه شاه برای او فرستادند، ولی روزولت توانست خود را از دید آنان پنهان سازد.[۴۵۵]
از سوی دیگر وقتی شاه در جریان عملیات کودتا قرار گرفت، از سرنوشت خود نگران شد و برای دفع خطرات احتمالی، تصمیم گرفت محل امنی برای خود در مدت اجرای طرح کودتا بیابد، از این رو به روزولت گفت: «… باید در طرح خودامکان وجود خطر را پیش‌بینی کنیم … من باید به شیراز بروم، آنجا به اندازه کافی از تهران دور است، ولی در عین حال قابل دسترسی هم می‌باشد و در ضمن برای من حالت یک مانور هم دارد. شما چه عقیده دارید»؟[۴۵۶] اما روزولت با یان پیشنهاد شاه مخالفت کرده به وی چنین گفت: «تنها نگرانی ما ایل قشقایی است، شیراز ستاد مرکزی آنهاست. فکر نمی‌کنم یک ذره هم بشود به آنها اعتماد کرد. رفتن به آنجا ممکن است شما را کاملاً در چنگال آنها بیندازد و کسی چه می‌داند آنها چه خواهند کرد»؟ همچنین وی قشقایی‌ها را «بدترین دشمنان تاج و تخت شاه» می‌دانست، حتی از رفتن شاه به اصفهان نیز به دلیل نزدیکی به قشقایی‌ها، جلوگیری کرد و به شاه توصیه نمود به سواحل دریای خزر رفته منتظر نتیجه کودتا بماند.[۴۵۷]
قشقایی‌ها پس از اینکه از توطئه کودتا در روز ۲۵ مرداد آگاه شدند، به شدت واکنش نشان دادند؛ ناصر خان در تلگرافی که از فارس به مصدق مخابره کرد، اذعان نمود که افرادایل قشقایی برای حفظ مقدسات ملی و حمایت از وی «بی‌صبرانه خواستار حرکت به سوی تهران هستند» همچنین درخواست کرد مخالفان ملت و اخلالگران ضد ملی هر چه سریع‌ تر محاکمه و مجازات شوند.[۴۵۸]
در فاصله روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، طراحان کودتا که در حال اجرای مرحله دوم طرح خود بودند، یک بار دیگر برای جلب حمایت قشقایی کوشش کردند، پس «جوگودوین» - یکی از مأموران سیا در تهران- در روز ۲۷ مرداد با محمد حسین و خسرو قشقایی ملاقات کرد. گودوین به قشقایی ها پیشنهاد کرد که چون سرلشگر زاهدی تحت تعقیب دولت است، در برابر دریافت پنج میلیون دلار، سرلشگر زاهدی را در منطقه قشقایی پناه دهند، و پس از صادر شدن فرمان نخست وزیری زاهدی، با وی به سوی تهران حرکت کنند.[۴۵۹] وی وعده داد در صورت همکاری، با تضمین دولت آمریکا، دو مقام وزارت و یک منصب سفارت دردولت کودتا برای برادران قشقایی در نظر گرفته خواهد شد. همچنین همه اختیارات فارس و جنوب به آنان داده شده، ماهی پنج میلیون دلار نیز به آنان پرداخت خواهد شد؛ اما قشقایی‌ها با صراحت این پیشنهادات را رد کرده و اظهار داشتند که به هیچ عنوان حاضر نیستند از حمایت دولت مصدق دست بردارند. [۴۶۰]

۳– ۷ - ۸ کودتای ۲۸ مرداد و قشقایی‌ها

برادران قشقایی کوشش کردند با گوشزد کردن مسأله کودتا مصدق را به جلوگیری از وقوع آن وادارند، اما زمانی که جریان امور در روز ۲۸ مرداد از دست دولت خارج گردید، خسرو قشقایی به مصدق پیشنهاد کرد با وی به سوی جنوب حرکت کند تا قشقایی‌ها دفاع از وی را بر عهده گیرند،[۴۶۱] اما مصدق این پیشنهاد را نپذیرفت و روز بعد خود را تسلیم دولت کودتا کرد. از این رو خسرو و محمد حسین قشقایی به سرعت از تهران خارج شد، راه جنوب را در پیش گرفتند و در اطراف سمیرم به ناصرخان پیوستند.[۴۶۲]
ناصرخان نیز به محض دریافت خبر کودتا، به افراد ایل قشقایی آماده باش کامل داده دستور خلع سلاح برخی پاسگاه‌های محلی را صادر نمود. همچنین در روز ۲۹ مرداد با ارسال تلگرافی به سرلشگر زاهدی وی را مورد نکوهش قرار داد و به وی توصیه کرد به ملت پیوسته از شاه و انگلیسی‌ها دوری گزیند.[۴۶۳]
در روز ۳۰ مرداد ناصرخان در اعلامیه شدید اللحنی کودتای ۲۸ مرداد را محکوم نمود و به نمایندگی از ایلات و بلوکات قشقایی، از ملت ایران درخواست کرد برای مبارزه در راه استقلال مملکت به آنها بپیوندند تا با هواداران شرکت غاصب انگلیسی و دشمنان ایران تا پای جان مبارزه کنند و هشدار داد: «هموطنان! در اثر کوچک‌ترین غفلت، ملک و ملت ایران برای همیشه در زیر استعمار جابر انگلستان باقی خواهد ماند و تا ابد اجنبی پرستان، جابرانه به ملت رنجیده ایران آقایی خواهند کرد. بکوشیم تا لکه این بدنامی را با خون خود و فرزندان و برادران خود ا زدامان ملیت و سربلندی خود پاک کنیم…».[۴۶۴]
مخالفت قشقایی‌ها با دولت کودتا، مایه بیم و هراس کودتاچیان و امیدواری فعالان انقلابی شد. «سرتیپ دولو» کفیل استانداری و فرمانده لشکر اصفهان، با صدور اعلامیه‌ای که در منطقه قشقایی‌ها با هواپیما پخش گردید، به ایل قشقایی و سران آن هشدار داد که «انتشار مطالبی با امضای ناصرخان باعث تحریک اهالی ایلات علیه میهن و شاهنشاه گشته است» پس اخطار کرد «ایشان [ناصرخان] و آقایان محمدحسین و خسرو بدون فوت وقت با اعتراف به گناه خود و تقاضای بخشش به اصفهان بیایند… [در غیر این صورت]‌بدون هیچ گونه رحم با سرعت و شدت از هوا و زمین سرکوب [می‌شوند] .. و پس از دستگیری آنها را معدوم [می‌کنیم]‌تا نتیجه مخالفت و خیانت با ملت را بدانند». ناصرخان در واکنش به اعلامیه‌دولو در تلگراف شدید الحنی وی را فردی غیر مسءول خواند و متهم کرد که قدرتش را «فقط بر علیه ملت و برادرکشی و برای جمع آوری و ازدیاد ثروت و رسیدن به مقام و نفع اجنبی به کار برده»[۴۶۵] است.
این امکان وجود داشت که قشقایی‌ها طرفداران مصدق را به فارسی فراخوانند.[۴۶۶] در صورتی که شورش قشقایی‌ها در فارس با موفقیت روبرو می‌شد، این امر می‌توانست به شورش‌های دیگر در تهران و سایر نقاط دامن بزند. به همین دلیل دولت ایران و آمریکایی‌ها برای بازداشتن قشقایی‌ها از این اقدام، مستقیماً دست به کار شدند تا آنان را از شورش منصرف سازند.[۴۶۷] ابتدا سرلشکر زاهدی که خود پیشینه دوستی با خاندان قشقایی داشت، با ارسال تلگرافی به آنان اطمینان داد که در حکومت وی در آسایش کامل خواهند بود. همچنین دست به دامن افرادی شد کهب ا قشقایی‌ها روابط دوستی داشتند تا آنان را برای مذاکره نزد قشقایی‌ها بفرستد. وی ابتدا از حسین مکی درخواست نمود که این مأموریت را انجام دهد، اما وی با رد آن، پیبشنهاد کرد که «میرزا علی هیأت» رئیس دیوان عالی کشور که مورد اعتماد قشقایی‌ها بود، برای این منظور به فارس فرستاده شود.[۴۶۸]
بدین ترتیب علی هیأت به مقام استاندری فارس برگزیده شد و به شیراز رفت. وی بی‌درنگ پیامی به ناصرخان فرستاد و از وی درخواست ملاقات کرد. پس در هشتم شهریور ۱۳۳۲ علی هیأت و «سرتیپ میرجهانگیری» فرمانده لشکر فارس، در منطقه‌ای به نام «هنجشت» با ناصرخان دیدار کردند. ابتدا علی هیأت از ناصرخان گلایه کرد که چرا برای نخست وزیری زاهدی و استانداری وی تلگراف تبریک نفرستاده است. همچنین پیشنهاد نمود که ناصرخان بی‌درنگ برای انجام مذاکره عازم تهران شده با شاه و زاهدی ملاقات کند، اما ناصرخان در پاسخ به وی اظهار داشت: «من هواخواه مصدق بوده و هستم وایشان را یگانه نخست‌وزیر ملی می‌دانم و آقای سرلشکر زاهدی را به رسمیت نمی‌شناسم… نخست وزیری که از سفارت آمریکا بیرون بیاید، من به رسمیت نمی‌شناسم». ناصرخان در برابر اصرار هیأت گفت تنها به شرط آزادی دکتر مصدق از زندان، حاضر می‌شود با دولت زاهدی مذاکره نماید.[۴۶۹] بدین سان علی هیأت بدون دستیابی به نتیجه مهمی، برای تبادل نظر با مقامات بالا، عازم تهران گردید.[۴۷۰]

۳ – ۷ -۹ روابط حزب توده و قشقایی‌ها پس از کودتا

قشقایی‌ها در گذشته با حزب توده روابط خوبی نداشتند چون اعضای حزب توده، سران قشقایی را وابسته به طبقه فئودال می‌دانستند و در فارس اقداماتی در برابر آنان انجام می‌دادند که منجر به برخی رویارویی‌ها نیز گردید. به ویژه در جریان بحران آذربایجان در سال ۱۳۲۵ قشقایی‌ها با اتحاد با سایر ایلات جنوب، جنبشی به نام «نهضت جنوب» به راه انداختند که از جمله اهداف این جنبش، اخراج اعضای حزب توده از فارس و مقامات حکومتی بود، اما پس از وقوع کودتای ۲۸ مرداد و اعلام حمایت ناصرخان از مصدق و کوشش برای مبارزه با دولت کودتا، نظر توده‌ای‌ها متوجه قشقایی‌ها گشت.
هیأت اجرایی حزب توده به علت نشان ندادن واکنش مناسب در جریان کودتا، به منظور جبران کوتاهی‌ها و پیگیری فعالیت‌های حزب در شرایط بحرانی پس از کودتا، ستادی به نام «ستاد مقابله با کودتا» به وجود آورد.[۴۷۱] یکی از برنامه‌های ستاد مقابله با کودتا، کوشش برای ایجاد زمینه مبارزه مسلحانه برای براندازی دولت کودتا بود. بدین ترتیب ستاد مزبور حساب جداگانه‌ای را برای قشقایی‌ها باز کرد. پس «علی متقی» و «سرهنگ دوم علی چلیپا» را برای مذاکره و هماهنگی با ناصرخان به فارس فرستاد. هدف آنان از مذاکره با ناصرخان این بود که همزمان با عملیات چریکی توده‌ای‌ها در شمال کشور، ایل قشقایی نیز در جنوب به عملیات مسلحانه پرداخته، دولت کودتا را از دو کانون شمال و جنوب زیر فشار قرا ردهند تا سرانجام با خیزش مردم سایر نقاط کشور، شرایط سرنگونی رژیم شاه فراهم شود.[۴۷۲]
بدین ترتیب در ۱۶ شهریور ۱۳۳۱ نمایندگان حزب توده با ناصرخان ملاقات کردند و اظهار داشتند: از آنجای یکه دو طرف با شاه مخالفت می کنند، پس می‌توانند با یکدیگر همکاری کنند و افزودند: در صورت حمله قشقایی‌ها به شیراز، حزب توده به وسیله افراد خود در دستگاه‌های موتوری ارتش خرابکاری خواهند کرد و پیشنهاد کردند که تعدادی افسر برای آموزش جنگی نیروهای قشقایی بفرستند.[۴۷۳]
ناصرخان که تصور می‌کرد توده‌ای ها توانایی زیادی از نظر تسلیحات دارند، درخواست کرد حدود صد تا دویست هزار فشنگ و چند دستگاه بی‌سیم به قشقایی‌ها بدهند.[۴۷۴] این درخواست بیش از توانایی حزب توده بود. آنان دوباره هیأت سه نفره‌ای را نزد ناصرخان فرستادند و اظهار داشتند که اگر قشقایی‌ها بخواهند به شیراز حمله کنند، توده‌ای‌ها قادر هستند تانک‌های ارتش را منهدم کرده راننده‌های آنها را از پا درآورند تا قشقایی‌ها بتوانند پادگان «باغ تخت» و فرودگاه شیراز را تصرف کنند.[۴۷۵] همچنین برای مسلح کردن قشقایی‌ها پیشنهاد کردند که «سرگرد خطیبی» از اعضای سازمان حزب توده، تسهیلاتی فراهم سازد تا قشقایی‌ها به انبار مهمات لشکر فارس دستبرد بزنند.[۴۷۶]
در این میان سخنگوی ایل قشقایی - «حبیب الله رضا زاده» به خبرنگاری «یونایتدپرس» گفت: «قشقایی‌ها خواستار آزادی دکتر مصدق و شروع انتخابات پارلمانی هستند». وی افزود: «اگر دولت تقاضای آنان را قبول نکند، قشقایی‌ها با هفتاد هزار نفر شیراز را تهدید خواهند کرد».
در واکنش به این مصاحبه، رئیس ستاد ارتش هشدار داد که «در برابر قشقایی‌ها با تانک و هواپیما مقاومت خواهند کرد».[۴۷۷]
موضع سرسختانه قشقایی‌ها و اعلام آمادگی آنان برای رویارویی بادولت کودتا و از همه مهم‌تر، روند اتحاد آنان با حزب توده، دولت کودتا و آمریکایی‌ها را به هراس انداخت؛ چه بسا در صورت بروز جنگ و حمایت آمریکا از دولت ایران، شوروی نیز دخالت کرده زمینه یک بحران بین‌المللی در منطقه ایجاد شود. از این رو به فکر چاره افتادند.
ابتدا سرلشکر زاهدی برای تطمیع قشقایی‌ها به ناصرخان پیام فرستاد که حاضر است وی را به استانداری فارس منصوب سازد و در موقع انتخابات همه‌اختیارات به قشقایی‌ها سپرده شود. محمدحسین خان و خسرو خان هم نماینده مجلس شود. در مورد مصدق نیز وعده داد که وی و همراهانش تا یک ماه دیگر آزاد خواهند شد.[۴۷۸]
آمریکایی‌ها نیز برای بازداشتن قشقایی‌ها از شورش مستقیماً وارد عمل شدند؛ در روزهای پایانی شهریور ۱۳۳۲ ، گودوین از تهران به فارس رفت تا با قشقایی‌ها دیدار کند. وی در ملاقات با ناصرخان و سران طوایف قشقایی، پیشنهاد کرد قشقایی‌ها با شاه و زاهدی در برابر کمونیست‌ها متحد شوند و سپس وزارت عشایر تشکیل شده، ریاست آن به ناصرخان و یا شخص دیگری (بنا به پیشنهاد وی) سپرده شود. ناصرخان در برابر پیشنهاد گودین چنین گفت: «غیر از مصدق ما چیزی نمی‌خواهیم و درمقابل – همان قسم که گفتم- همه نوع قول مساعد می‌دهم». گودوین قول داد که نظرات قشقایی‌ها را به مقامات ایران منتقل کرده و نتیجه آن را به اطلاع ناصرخان برساند.[۴۷۹] اما «گازبوروسکی» در ارتباط با این دیدار می‌نویسد: «سرپرست شعبه سیا در تهران [گودوین] از سران قشقایی دیدار و تهدید کرد اگر به فعالیت‌های خود ادامه دهند، آنها را خرد خواهند کرد».[۴۸۰] از طرف دیگر «سرلشکر باتمانقلیچ» در اعلامیه‌ای که در منطقه قشقایی‌ها پخش شد، از کلانتران و کدخدایان قشقایی درخواست کرد با برادران قشقایی همراهی نکنند که در غیر این صورت با سخت‌ترین و بدترین وضع سرکوب خواهند شد.[۴۸۱]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...