مهمترین و معروفترین نام و صفتی که جنبش های اسلامی با همهی تنوع شان بدان شناخته می شوند، بنیادگرایی[۱۵۵] است. از بین اصطلاحات مختلفی که برای جریان اسلام خواهی مطرح شده است، در این پژوهش از واژهی بنیادگرایی استفاده می شود و پژوهشگر بر این باور است، برخلاف بار منفی بنیادگرایی که در فرهنگ غرب رواج دارد، واژهی بنیادگرایی در میراث فرهنگی اسلام، اصطلاحی پسندیده است، زیرا به معنای بازگشت اصول، ریشه و اساس برای شناخت و فهم اسلام و دعوت به سوی آن می باشد. بنیادگرایی اسلامی در شکل کلی آن به معنای بازگشت به آموزه های قرآن، سنت و احیای الگوی آرمانی حکومت اسلامی است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
هرایر دکمجیان، بنیادگرایی را پاسخی فرهنگی و بومی به بحران های داخلی و خارجی بخش های مهمی از قلمرو جهان اسلام مانند: سقوط پی در پی عثمانی و ایران در رویارویی با امپراتوری اروپا می داند و آن را به معنای « بازگشت به اسلام و اصول بنیادی اش » میگیرد. وی از میان واژه ها و اصطلاحات فراوانی که در وصف اسلام گرایی یا اسلام سیاسی معاصر رواج یافته، « بنیادگرایی » را به سبب این که بیشتر بر بعد سیاسی جنبش اسلامی تأکید دارد تا بر جنبهی مذهبی آن، پسندیده و بهکار گرفته است.[۱۵۶]
بسام طیبی عقیده دارد که « بنیادگرایی اسلامی یک جنبش سیاسی نیست که هدف آن براندازی هژمونی سیاسی-اقتصادی غرب می باشد، بلکه آن، همچنین یک راهبرد فرهنگی را نیز شامل می شود. »[۱۵۷]در واقع بنیادگرایی اسلامی، اندیشه و باوری است که محدود به نژاد یا جغرافیا نیست، بلکه وابسته به یک نظام الهی و برنامهی مدرن و پیشرفته است که دین در آن محور و اساس باشد و اگر بنیادگرایان در پی کسب قدرت هستند، هدفشان استقرار و تداوم حکومت دینی و حفظ و حمایت و اعتلای ارزش های منبعث از شریعت است. اصولگرایی یک ادعا دارد:« اسلام تنها هویت مستقل اصیل و تنها راه حل است و چاره ای جز بازگشت به این هویت الهی وجود ندارد. »[۱۵۸]
بنیادگرایی در مذهب سنی نمود بیشتری دارد. جنبش‌های متعددی با الهام از تعالیم پیشگامان اهل سنت شکل گرفته‌اند، هر چند در مکتب تشیع نیز نهضت ‌ها و جنبش‌هایی به وجود آمده‌اند که با تعریف بنیادگرایی مورد ارزیابی قرار گرفته اند.
۲-۲-۱ مضامین اصلی بنیادگرایی اسلامی
جامعیت و شمولیت دین اسلام
از نظر بنیادگرایان اسلام، اسلام صرفاً مجموعه ای از مفاهیم و افکار نیست بلکه نظام جامع، کامل و فراگیر است که تمام شئون بشری را شامل می شود و برای نیازها و خواسته های بشری برنامه دارد.
پیوند دین و سیاست
بنیادگرایی اسلامی بر نوعی عدم تمایز دین و سیاست متکی است. اگر اسلام برنامه و طرحی کامل است، اجتماع و سیاست نیز نمی تواند از حوزهی شمولیت و صلاحیت آن برکنار باشد.
بازگشت به اصول و مبانی
بنیادگرایی اسلامی همانند هر بنیادگرایی (مذهبی) به عقاید و ارزش های بنیادین و اصول ایمان دارد و بر این ایده است که اصول و مبانی را باید کشف و براساس آن جامعه را بازسازی می کرد.
برقراری حکومت اسلامی
بنیادگرایی اسلامی معتقد به استقرار و برپایی حکومت اسلامی است وجود آن را ضرورتی عقلی و الزامی شرعی می داند.
برخی از اندیشمندان آغاز بنیادگرایی را بلافاصله پس از رحلت پیامبر دانسته‌اند که شاید اشاره به جریان خوارج داشته باشند. اما بسیاری از روشنفکران، بنیادگرایی امروزی را ناشی از تعالیم و اندیشه‌های احمد حنبل می‌دانند که بر اساس آن استنباط عقل در درک و فهم معارف اسلامی به حاشیه رانده شده و رجوع مستقیم به قرآن و سنت تنها منبع کسب فیض معرفی می‌شود. ‌»دکمجیان» در این باره می‌نویسد: «مکتب فقه حنبلی به دلیل سخت‌گیری‌هایش کمترین تعداد طرفدار را در میان مسلمانان امروز دارد، اما همین خصیصه مکتب حنبلی را ضرورتاً به صورت تکیه گاه بنیادگرایان سنی در آورده است.»[۱۵۹] همین نویسنده از ابن سلامه، ابن حزم، ابن تیمیه، احمدبنحنبل، ابن قیم و ابن اثیر نیز به عنوان پیشگامان بنیادگرایی اسلامی نام برده است. در حال حاضر نیز می توان رشید رضا، سید قطب، ابوالاعلی مودودی و در دوره های جدیدتر محمد بن عبدالوهاب را بهعنوان چهرههای شاخص و مهم جریان بنیادگرایی دانست. این اواخر هم در رده های سیاسی، رهبری از آن اسامه بن لادن است.[۱۶۰]
۲-۲-۲ خاستگاه بنیادگرایی اسلامی
الف. سلفیه: سلفی ها معتقدند که عقاید اسلامی به همان نحو که در عصر صحابه و تابعین بود باید از کتاب و سنت فرا گرفته و بیان شود و علما از فکر کردن در دلایلی غیر از ادله قرآنی منع می شوند و اسلوب های عقلی و منطقی ( فلسفه و منطق) نمی تواند روشی برای درک عقاید اسلامی باشد. مدعای دیگر سلفی ها آن است که هر عملی که در زمان پیامبر وجود نداشته و انجام نمیشده است بعداً نیز نباید انجام شود.[۱۶۱] تا این که در قرن دوازدهم هجری محمد بن عبدالوهاب نجدی ( ۱۲۰۶-۱۱۱۵ ه.ق) با ادعای بازگشت به اسلام و سیرهی سلف صالح، مجدداً مباحث گذشته را مطرح ساخت. وی با دعوت مسلمانان به سادگی اولیهی دین و پیروی از سلف صالح که در عمل، بهترین نمونهی سلف صالح احمد بن حنبل بود با هر آن چه را که فکر می کرد در دوران پیامبر وجود نداشت، اما در بین مسلمانان جاری شده بود به مخالفت برخاسته و آن ها را بدعت، شرک و کفر اعلام نمود.[۱۶۲]
گرویدن حاکمان سعودی نجد به آموزه های محمد بن عبدالوهاب و تسلط بعدی آنان بر حجاز و تشکیل حکومت عربستان سعودی توسط پیروان عبدالوهاب موجب شد که وهابی ها جایگاه ویژه ای در جهان اسلام پیدا نمایند. وهابی ها خود را سلفیه نامیده، مدعی اند که در اعمال و افعال خود تابع سلف صالح، یعنی اصحاب پیامبر اکرم (ص) و تابعین هستند. در سال ۱۹۹۰ ” حزب نهضت اسلامی” در اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت و پس از فروپاشی شوروی به گروه های کوچکتر در داخل جمهوری مسلمان نشین شوروی تقسیم شد، گرچه شاخه ای از اخوان المسلمین مصر نبود، اما از نقطه نظر عقیدتی همانا راه اخوان را اختیار نموده بودند. گروه های به وجود آمده از ” حزب نهضت اسلامی” شوروی در دیگر جمهوری ها، روش های مختلفی را برای ادامه راه انتخاب کردند.[۱۶۳]
ب. وهابیت
پیروان اصلی سلفی که از اندیشه های ابن تیمیه و احمد بن حنبل الهام گرفته بود بنیانگذار مسلک وهابیت شیخ محمد بن عبدالوهاب نجدی بود. وی در سال ۱۷۰۳ م در شهر عینیه از بلاد نجد متولد شد و از همان کودکی نزد پدرش که قاضی و عالم حنبلی آن جا بود به تحصیل فقه حنبلی پرداخت. جریان وهابیت به غیر از احمد بن حنبل و ابن تیمیه از خوارج و اهل حدیث نیز الهاماتی گرفته است. این جریان از نظر روحیه و خط مشی بسیار شبیه خوارج صدر اسلام بود، هر چند که به ظاهر مخالف آن بود. جریان دیگری که وهابیان از نظر آراء و عقاید مذهبی از آن متأثرند جریان ” اهل حدیث یا اصحاب حدیث” است. اصحاب حدیث بر خلاف اصحاب رأی به عقل، رأی قیاس و استحسان در مسائل فقهی توجه می کردند، سخت مخالف عقل بودند و بر ظواهر قرآن و نقل اخبار و روایات احادیث تکیه می کردند.[۱۶۴]
به طور کلی می توان گفت که آن ها مخالف عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، تصرف و عرفان و هرگونه نوآوری تحت عنوان بدعت هستند و این جنبش با همراهی خاندان آل سعود و قدرت این خاندان در قرن بیستم میلادی می توانست نفوذ فراوانی در عربستان سعودی بهدست آورد و با تزریق دلارهای نفتی در اقصی نقاط کشورهای اسلامی به تبلیغ وهابیت بپردازد.
ج. سید قطب و جنبش اخوان المسلمین
از جمله رهبران و نظریه پردازان جنبش اخوان المسلمین سید قطب بن ابراهیم مشهور به سید قطب است که در دههی ۱۹۶۰ م در دوران حکومت ناصر اعدام شد. او ضمن حملهی شدید به اصل مسدود بودن باب اجتهاد آن را مایهی اسارت مسلمانان و جمود آنان قلمداد کرد. او معتقد بود آیین اسلام این ویژگی ها را دارد:

 

    1. ربانی است.

 

    1. ثابت و لایتغیر است.

 

    1. جهان شمول است.

 

    1. هماهنگ است.

 

    1. مثبت و عمل گراست.

 

    1. واقع گراست.

 

    1. یکتا گراست.

 

او عقیده دارد که هر سخنی از عدالت اجتماعی در اسلام باید اشاره به سیاست حکومت در اسلام بکند زیرا این اقتضای طبیعت عدالت اجتماعی است. اگر حکومت نباشد تحقق بخشیدن به عدالت ناممکن است. سید قطب می گوید که سیاست در اسلام بر پایهی عدل از سوی حاکمان و محکوم قرار دارد و در واقع این سه امر خطوط اساسی بزرگی هستند که خطوط دیگر سیاست از آن ها متفرع می گردد.[۱۶۵]
وی به طور کلی بنیادگرایی اسلامی را فرا خوانی می داند به اصول اسلام یعنی قرآن و سنت پیامبر به عنوان دو منبع اصیل اسلامی که دین و جامعه و حکومت باید مبتنی بر آن باشد. بسیاری از رهبران اسلامی مانند: عمر عبدالرحمان، شکری مصطفی، صالح سریری و رهبران القاعده همچون بن لادن، ایمن الظواهری، سید قطب را رهبر عقیدتی خود معرفی کرده و از اصطلاحات و تعبیرات و مفاهیم سید قطب برای شناساندن خود و افکار خود بهره برده اند. بی‌شک سرچشمهی اصلی بنیادگرایی نوین اسلامی را باید در کشورهای عربی جستجو کرد. پس از سقوط امپراتوری عثمانی و شکل‌گیری مرزهای جدید میان کشورهای عربی، این مصر بود که کانون خیزش اسلامگرایان بنیادین قرار گرفت. نقطهی اوج این خیزش، بنیانگذاری جنبش «اخوان المسلمین» توسط «حسن البناء» در سال ۱۹۲۸ بود.[۱۶۶]
مصر از دیرباز یکی از مهمترین مراکز فرهنگی و فکری جهان عرب به شمار می رفته و خاستگاه ایدئولوژی ها و حرکت های مهمی در خاورمیانه بوده است. در بررسی و ریشه یابی علل و عوامل رویهی فراگیر بنیادگرایی اسلامی به هیچ وجه نباید عامل گرایش مذهبی ( تشیع و تسنن) و از همه مهمتر جنبش اخوان المسلمین را که مادر جنبش های بنیادگرایانه اهل سنت است، را از ذهن دور داشت.
شکل گیری اخوان المسلمین
در واقع جنبش اسلامی مصر یکی از حرکت های مؤثری بود که در آغاز قرن بیستم در این کشور متجلی شد. حسن البناء در سال ۱۹۲۸ م سازمان اخوان المسلمین را به اتفاق شش تن از یارانش به نام های احمد المصری، فؤاد ابراهیم، عبدالرحمان حباالله، اسماعیل عزو و ذکی المغربی، در شهر اسماعیلیه بنیان نهاد. سازمانی که بعد از جنبش وهابیت به صورت نیرومندترین سازمان اسلامی در آمد تا هدف هایش را جامهی عمل بپوشاند. [۱۶۷] اسلام منبع نیرو بخش اخوان بود. البناء و همراهانش از دینی که از اسلام تنها نام آن را به همراه داشت و راکد و فاقد هر گونه جنبشی بود، بیزاری می جستند. آن ها در تلاش برای تجدید حیات اسلامی به سه عامل: احیاء، تشکیلات و آموزش توجه کردند. که جنبش بیشتر ابعاد فرهنگی، دینی و اصلاحی داشت و مواضع ثابت و روشنی نسبت به نظام پادشاهی، احزاب سیاسی و استعمارگران انگلیسی نداشت.
هدف حرکت همچون سایر گروه های اسلامی، عبارتند از: تحول جامعه به نزدیکترین شکلی که توسط پیامبر اسلام و اصحاب او بنا نهاده شده بود، بوده است. اقدامات اخوان المسلمین در واقع به موازات حرکت های اصلاح طلبانه سلفی شرقی و در راستای مقابله با الگوی لائیک از نوع کمالیسم (ترکیه ) صورت گرفت و تلاشی برای کاستن از آثار زیانبار آن در دنیای اسلام بود.[۱۶۸] تشکیل این جنبش ریشه در اندیشه‌های بازگشت به گذشتهی «حسن البناء» داشت. از نظر او در آغاز، رهبری جهان در دست شرق بود. سپس یونان و روم این رهبری را از آن خود ساخت و پس از ظهور ادیان نبوی این سمت دوباره به شرق بازگشت و با آغاز دورهی رنسانس، بار دیگر غربی‌ها در ادارهی جهان حرف اول را می‌زنند. این قانون خداست. اکنون زمان ظهور یک قدرت شرقی تحت لوای خدا و قرآن فرارسیده است و وقت آن است که دنیا مسلمان و سعادتمند گردد.[۱۶۹]
البناء دربارهی ریشه های پیدایش اخوان المسلمین اشاره می کندکه ” اخوان به دلیل شکست غرب در تغذیه روحی بشر برخاسته است. موقعی که تحولات سیاسی اجتماعی و گستردگی معنوی زندگی مسلمانان را مشاهده می کنیم، پی می بریم که چنانچه قرار باشد جهان اسلام تولد مجدد یابد باز هم اسلام را بر خواهد گزید، و این روند همیشه سیر صعودی داشته است. “[۱۷۰]
اگرچه حسن البناء از لحاظ فکری ترکیبی از نوگرایی محمد عبده و اصلاح طلبی رشید رضا و سید جمال الدین اسد آبادی بود ولی وی برنامهی خود را به عنوان یک بینش جامع اسلامی ارائه می کرد. وی معتقد است که جنبش اخوان المسلمین جنبشی اصلاح طلب است که تربیت سیاست را به عنوان ابزار ایجاد تحول مترقیانه ی برای سوق دادن جامعه اسلامی به سوی موقعیت های پیشتاز و جایگاهی متمدن در چارچوب محتوای اسلامی اتخاذ کرده است. بدین معنی که این جنبش حرکتی جهت انجام یک دگرگونی اجتماعی به منظور به دست گرفتن سلطهی سیاسی از راه ایجاد اصطلاحات بنیادین و انقلابی ( جهاد) تلاش می کند. اخوان المسلمین از آغاز تعبیر خود حسن البناء ” یک آرمان اجتماعی ” بود تا یک حزب سیاسی صرف و تنها در ماه می ۱۹۳۸ بود که به عنوان یک نهاد سیاسی[۱۷۱] معرفی شد. با توجه به این که هدف این گروه از ابتدا ” برپایی و ساختن یک امت و حکومت اسلامی “ [۱۷۲]در مصر بود، پس می توان واژگانی چون اسلام گرا، بنیادگرا، احیاگرا، و تا اندازه ای سلفی را در مورد اخوان به کار برد. اما جالب آن که رهبر گروه با وجود آن که اسلام را ” توده و دولت، کتاب و شمشیر و یک شیوهی زندگی" [۱۷۳]می دانست به هیچ وجه اقدامات خشونت آمیز را نمیپذیرفت. همین رویکرد مسالمت جویانه موجب شد نخستین اختلاف نظر ها در اواخر دهه ی ۳۰ میان رهبران اخوان و سازمان مخفی آن ( جهاز السریه) پدید آید. به صورت بخش زیرزمینی و شبه نظامی اخوان عمل می کرد و فعالیت هایش در جهت کمک به مردم فلسطین و علیه منافع یهودیان و انگلیسی ها ی مقیم مصر بود. که حتی نیروها و مقامات دولتی مصر را هدف قرار می داد که نه حسن البناء و نه رهبران بعدی اخوان هیچ یک عملکرد افراطی اعضای سازمان مخفی را به ویژه در میان سال های ۱۹۴۸-۱۹۴۵ تأیید نکردند.
در دههی ۱۹۲۰ افکار سیاسی اسلامی بین اندیشه های پیروان سه مکتب در نوسان بود:

 

    1. سنت گرایان یا عناصر محافظه کار الازهر که به طور نظری هرگونه سازش با نوسازی جامعه و جدایی دین و مذهب را رد می کرد ولی عملاً با پادشاهان مصر و حکام انگلیس ارتباط داشته و با آن ها کنار می آمدند.

 

    1. طرفداران نوسازی یا شاگردان محمد عبده که سعی داشتند تعالیم اسلام را با الزامات ناشی از روش زندگی مدرن ” غربی” انطباق دهند و معتقد به جدایی دین و سیاست بودند.

 

    1. اصلاح طلبان پیرو رشید رضا که کاملاً با ارزش های ناشی از عقاید سیاسی غرب مخالفت می کردند و برای الهام گرفتن خواستار بازگشت به عقاید و اعمال اولین نسل از حکام اسلامی بودند. از نظر آن ها استقرار یک خلیفهی اسلامی بهترین نوع حکومت بود. حسن البناء به مکتب سوم تمایل پیدا کرد. [۱۷۴]

 

اسحاق موسی حسینی نیز در کتابی راجع به اخوان المسلمین استدلال می کند که آن ها دارای ۶ اصل می باشند:

 

    1. علمی: ارائه یک تفسیر دقیق از قرآن و دفاع از آن در برابر تفسیر های نادرست.

 

    1. عملی: وحدت مصر و دول اسلامی بر اساس قرآن و تجدید نقش و تأثیر عمیق آن.

 

    1. اقتصادی: گسترش و حفاظت از ثروت ملی، ارتقاء سطح زندگی، تحقق عدالت اجتماعی برای افراد و طبقات، امنیت اجتماعی برای همهی شهروندان و تضمین فرصت های مساوی برای همه.

 

  1. اجتماعی و خیرخواهانه: مبارزه با جهل، بیماری و فقر.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...