عقل هیزم است هیزم، عشق آتش است آتش
آتش آورید آتش، هیزم آورید، هیزم»(همان، ص۵۶).
ناگفته پیداست که غزل فوق از یک ساختار پیوسته کاملاً منسجم برخوردار است و هیچ بیتی را نمی‌شود جابه جا یا حذف کرد.
یا در غزلی دیگر:
«شب پیش گم کرده بودم سرم را
و گم کردم امروز بال و پرم را
تنم را سحر غسل دادند یاران
در آبی که می‌بُرد چشم ترم را
و امروز بردند بر دوش توفان
همین پیش پای تو خاکسترم را
خدایا کجا دفن کردند امشب
من و پیکر خونی باورم را
مرا برمگردان به دنیا، ندارم
توانی که بالا بگیرم سرم را»(همان، ص۵۸).
قابل تأمل است که شاعر، بر حسب یک برنامه‌ی زمانی، روند طولی غزل را با شکوه هر چه تمام‌تر ترسیم و از شکل متحد و یکپارچه‌ای برخوردار می‌کند.
هشت- شکل نوشتاری[۵]:
شکل نوشتاری غزل‌های علیرضا قزوه به صورت معمولی بوده و تغییری در فرم نوشتن آنها لحاظ نشده است جز در مواردی بسیار اندک که نمونه‌ای از آن را مشاهده می‌کنیم:
«ای تبسم آبی! سبز پوش علییین!
از بهشت می‌آیی، پیش ما کمی بنشین
صد کلاغ، یک شاهین،
رعد!
رعد!
صف!
یاسین!
یک فرشته بفرستید، ماه رفته رویِ مین»(قزوه، ۱۳۸۵، ص۱۳۱).
نه؛ آغاز ناگهان و پایان ناتمام:
قزوه از آن دسته از شاعرانی نیست که فرم غزل را طوری تنظیم نمایند که از ادامه یک ماجرا آغاز شود. او در تمام غزل‌هایش آغاز معلوم و تقریباً باشکوه و پایان پرمعنی و پیامی دارد. شاید یکی از دلایل آن، این باشد که وقت پرداختن به بازی‌های این‌چنینی در زبان را نداشته است؛ به هر حال این شگرد در غزل علیرضا قزوه جایگاهی ندارد؛ در شعر او غزل با صراحت بشکوهی آغاز و با اقتدار تمام پایان می‌یابد.
ده- صور خیال[۶]:
همان گونه که قبلاً توضیح داده شد، صور خیال یکی از عناصر کلیدی و بنیادی شعر محسوب می‌شود و در گذشته به صورت گسترده مورد بهره برداری شاعران قرار می‌گرفت، و در غزل انقلاب هم همان صور خیال با نگاهی نو، تصاویر تازه‌ای می‌آفرینند که موجب دلپذیری و جذابی شعر می‌شود. برای نمونه چند مورد از صور خیال را در غزلیات علیرضا قزوه بررسی می‌کنیم:
پایان نامه - مقاله - پروژه
«جامه‌ی خاک به تن کردی و یادم آمد
از شبِ خون، شب آتش، شب سنگر، قیصر!»(همان، ص۲۴).
«شب میلاد بود و تا سحرگاه، آسمان رقصید
به زیر دست و پای اختران، آن شب زمان گم شد»(همان، ص۵۴).
«شبی- زیبا شبی- پوشانده بودم قامت دل را
لباسی سبزتر از مخمل نور ودعا اینجا
سپیده، آسمان و خاک اینجا جذبه‌ای دارد
که با سر می‌رود خورشید هم از طوس تا اینجا»(همان، ص۵۷).
«ماه من! زیبای من! برگرد! گربیایی ای سراپا درد!
تور گیسوی تو خواهم کرد، این شب پولک نشان را نیز»(همان، ص۶۲).
الف – تصویر مرگ: درغزل علیرضا قزوه و دیگر شاعران انقلاب، تصویری متفاوت و تعریفی تازه از مرگ دیده می‌شود.مرگ در تصاویر شاعران انقلاب، با الهام از عاشورا، جذاب و شیرین‌تر از زندگی (احلی مِن العسل) و… است؛ در حالی که در گذشته تصویر مرگ مترادف بود با «نابودی»، «مردن»، “«تلخی» و…
به نمونه‌های زیر در غزل‌های قزوه توجه کنید:
«گرچه من می‌شکنم در خود یک سر قیصر!
مرگ حق است، تبسّم کن و بگذر قیصر!
مرگ پایان کبوتر نیست، وقتی بی‌بال
تا خدا پُل زده‌ای مثل کبوتر، قیصر!»(همان، ص۲۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...